Farsi Dictionary

Dough

خمير، (ز.ع.) پول.

Doughboy

سرباز پياده نظام ، نان شيريني ميوه دار.

Doughface

داراي صورتي مانند خمير، گوشت الود، تلقين پذير.

Doughnut

نان شيريني گرد ومانند حلقه.

Doughty

دلير (بيشتر بصورت مزاح بكار ميرود)، بيباك.

Doughy

خميري.

Keyword

Criteria