Farsi Dictionary

Diver

اب باز، غواص.

Diverge

انشعاب يافتن ، ازهم دورشدن ، اختلا ف پيداكردن ، واگراييدن.

Divergence

تباين ، انشعاب.

Divergence

واگرايي.

Divergent

واگرا.

Divergent

متباعد، انشعاب پذير، منشعب ، (مج.) مختلف.

Diverse

گوناگون ، مختلف ، متغير، متمايز.

Diverse

گوناگون.

Diversification

گوناكوني.

Diversify

گوناگون ساختن ، متنوع كردن.

Diversion

تفريح ، سرگرمي ، عمل پي گم كردن ، انحراف از جهتي.

Diversity

تنوع ، گوناگوني ، تفاوت.

Diversity

گوناگوني.

Divert

منحرف كردن ، متوجه كردن ، معطوف داشتن.

Diverticulum

جاده فرعي ، كوره راه.

Divertimento

تفريح ، سرگرمي ، تنوع.

Divertissement

سرگرمي ، بالت يا نمايش بين پرده هاي نمايش.

diversionary

انحرافي

Keyword

Criteria