Farsi Dictionary

Deter

بازداشتن ، ترساندن ، تحذير كردن.

Deterge

پاك كردن ، شستن ، زدودن.

Detergent

زدايا، زداگر، پاك كننده ، داروي پاك كننده ، گرد صابون قوي.

Deteriorate

بدتر كردن ، خراب كردن ، روبزوال گذاشتن.

Deterioration

زوال ، بدتر شدن.

Deteriorative

بدتر شونده.

Determent

تحذير، انصراف.

Determinable

قابل تعيين ، معلوم كردني ، انقضاء پذير.

Determinant

تعيين كننده ، تصميم گيرنده ، عاجز، جازم.

Determinate

تعيين شده ، محدود، مستقر شده.

Determinate

معلوم ، معين.

Determination

تعيين ، عزم ، تصميم ، قصد.

Determinative

تعيين كننده ، محدود كننده ، صفت ، (د.)اسم اشاره ء صفت يا ضمير اشاره.

Determine

تصميم گرفتن ، مصمم شدن ، حكم دادن ، تعيين كردن.

Determined

(.pp &.adj) مصمم.

Determiner

تصميم گيرنده ، مشخص كننده ، ضمير يا صفت اشاره.

Determinism

فلسفه جبري ، فلسفه تقديري ، جبر گرايي.

Deterministic

قطعي.

Deterrence

بازداري ، بازداشت ، منع ، منع از راه ارعاب و تهديد.

Deterrent

مانع شونده ، منع كننده ، بازدارنده ، ترساننده.

Detersive

پاك كننده.

detergency

پاک کنندگي

Deteriorating

بدتر شدن

Keyword

Criteria