مقدار، اندازه ، قدر، حد، معامله كردن ، سر و كار داشتن با، توزيع كردن.
حشره بدون بال.
(ج.ش.) بدون بال.
بي بالي.
دلا ل ، دهنده ورق ، فروشنده ، معاملا ت چي.
تقسيم(هدايا يا ورق بازي وغيره)، مكاتبات و ارتباط دوستانه يا بازرگاني ، خريد وفروش و معامله ، طرز رفتار، رفتار، سر وكار داشتن.
بازستادن ، ازاد كردن.
بازستاني ، ازاد سازي.
مقابله با
نمايندگي
Keyword
Criteria Exact word Starts with Contains