Farsi Dictionary

Daw

مرغي شبيه كلا غ ، ادم كند و تنبل ، بيدار كردن.

Dawdle

بيهوده وقت گذراندن ، اتلا ف وقت ، اهمال كار.

Dawn

فجر، سپيده دم ، طلوع ، اغاز، اغاز شدن.

dawning

طلوع

Keyword

Criteria