Farsi Dictionary

Cue

سخن رهنما، ايماء ، اشاره براي راهنمايي خواننده ياگوينده يا بازيگر، چوب بيليارد، صف ، رديف ، (.vt&.vi): اشاره كردن ، راهنمايي كردن ، باچوب بيليارد زدن ، صف بستن.

Cue

اشارت ، اشاره كردن.

Cueball

گوي بيليارد.

Cuesta

دشت سراشيب ، جلگه مايل يا اريب.

Keyword

Criteria