Farsi Dictionary

Crystal

بلور، شفاف ، زلا ل ، بلوري كردن.

Crystal

بلور، كريستال.

Crystal diode

ديود بلوري.

Crystal gazer

ساحر يا جادوگر.

Crystal pulling

بلور پردازي.

Crystalize

(crystallize=) متبلور كردن ، متشكل كردن ، شكل دادن.

Crystalliferous

بلور زا، موجد بلور.

Crystalline

بلورين ، شفاف ، متبلور، واضح.

Crystallite

مواد بلورين سنگهاي محترقه واتشفشاني.

Crystallization

تبلور، بلور سازي.

Crystallize

(crystalize=) متبلور كردن ، متشكل كردن ، شكل دادن.

Crystallography

مبحث بلور شناسي.

Crystalloid

شبيه بلور.

crystal ball

توپ کريستال

Keyword

Criteria