Farsi Dictionary

Cry

فرياد زدن ، داد زدن ، گريه كردن ، صدا كردن ، فرياد، گريه ، خروش ، بانگ ، بانگ زدن.

Cry down

چيزي را غير قانوني دانستن ، متوقف ساختن.

Cry off

(انگليس) تقاضا كردن ، درخواست كردن.

Cry up

نزد عموم ارج ومنزلت يافتن ، زياد ستودن.

Crybaby

ني ني كوچولو، زود گريه كن.

Crying

جار زننده ، اشكار، گريان ، مبرم.

Crymotherapy

(طب) درمان بوسيله سرما، سرما درماني.

Cryogen

(ش.) مخلوط سرمازا، موجد سرما.

Cryogenic

برودتي.

Cryogenics

برودت شناسي.

Cryogenics

سرمازايي ، رشته اي از فيزيك كه درباره تبادلا ت واثرات اجسام درحرارت هاي پايين گفتگو ميكند.

Cryolite

(مع.) فلوريد سديم والومينيم ، يخ سنگ.

Cryophilic

رشدكننده در حرارت هاي پايين ، سرمازي.

Cryoscopic

وابسته به انجماد سنجي.

Cryoscopy

تعيين نقطه انجماد، انجماد سنجي.

Cryostat

سرماسنج ، سرماپا.

Cryotherapy

(طب) درمان بوسيله سرما، سرما درماني.

Cryotron

عنصر برودتي ، ابرهادي.

Crypianalysis

پنهان كاري.

Crypt

دخمه ، سردابه ، غار، حفره غده اي ، سري ، رمز.

Cryptanalysis

كشف نوشته رمزي.

Cryptanalyze

نوشته رمزي را كشف كردن.

Cryptic

پنهان ، مرموز، رمزي.

Crypto

عضو سازمانهاي سري ومخفي.

Cryptogam

(گ.ش.) گياه نهان زاد (مثل سرخس وغيره).

Cryptogenic

نهان زاد، (طب - در مورد مرض) داراي اصل وريشه نامعلوم.

Cryptogram

رمز، نوشته رمزي.

Cryptogram

پيام پنهاني.

Cryptograph

نوشته رمزي ، به رمز نوشتن ، بصورت رمز در اوردن.

Cryptographic

پنهاني ، نهفته.

Cryptography

پنهان شناسي.

Cryptography

رمز نويسي.

Crystal

بلور، شفاف ، زلا ل ، بلوري كردن.

Crystal

بلور، كريستال.

Crystal diode

ديود بلوري.

Crystal gazer

ساحر يا جادوگر.

Crystal pulling

بلور پردازي.

Crystalize

(crystallize=) متبلور كردن ، متشكل كردن ، شكل دادن.

Crystalliferous

بلور زا، موجد بلور.

Crystalline

بلورين ، شفاف ، متبلور، واضح.

Crystallite

مواد بلورين سنگهاي محترقه واتشفشاني.

Crystallization

تبلور، بلور سازي.

Crystallize

(crystalize=) متبلور كردن ، متشكل كردن ، شكل دادن.

Crystallography

مبحث بلور شناسي.

Crystalloid

شبيه بلور.

crystal ball

توپ کريستال

Keyword

Criteria