Farsi Dictionary

Cram

پركردن ، چپاندن ، خودرا براي امتحان اماده كردن ، باشتاب ياد گرفتن.

Cramp

چنگه ، چنگوك ، گرفتگي عضلا ت ، انقباض ماهيچه در اثر كار زياد، دردشكم ، محدودكننده ، حصار، سيخدار كردن ، محدود كردن ، درقيد گذاشتن ، جاتنگ كردن.

Crampon

(crampoon=) چنگك ، قلا ب.

Crampoon

(crampon=) چنگك ، قلا ب.

cramming

قراردادن

cramp up

گرفتگي عضلات

cramped

شلوغ - انباشته - تنگ - چپانده

cramping

گرفتگي

Keyword

Criteria