Farsi Dictionary

Convent

صومعه ، دير، مجمع.

Conventicle

انجمن مخفي وغير قانوني ، انجمن مذهبي.

Convention

هم ايش ، هم ايي ، پيمان نامه ، انجمن ، مجمع ، ميثاق.

Convention

عرف ، قرار داد.

Conventional

عرفي ، قراردادي.

Conventional

مرسوم ، مطابق ايين وقاعده ، پيرو سنت ورسوم.

Conventionalism

پيروي از رسوم.

Conventionality

مطابقت با ايين ورسوم قراردادي ، پيروي از سنت قديم.

Conventionalization

توافق با ايين و رسوم ، هم رنگي با ايين و رسوم.

Conventionalize

باعرف وعادت وسنت وفق دادن ، سنتي كردن.

conventions 

کنوانسيون

Keyword

Criteria