Farsi Dictionary

Compact

(.n &.adj) جمع وجور، بهم پيوسته ، پيمان ، معاهده ، متراكم ، (.vt): بهم فشردن ، بهم متصل كردن ، ريز بافتن.

Compact

فشرده ، فشرده كردن.

Compaction

فشردگي ، فشرده سازي.

Compaction

عمل بهم چسباندن ، عمل ريز بافتن ، پيمان.

Keyword

Criteria