Farsi Dictionary

Common

(.n &.adj): عمومي ، معمولي ، متعارفي ، عادي ، مشترك ، پيش پاافتاده ، پست ، عوامانه ، (.n، .vi، .vt): مردم عوام ، عمومي ، مشاركت كردن ، مشاع بودن ، مشتركا استفاده كردن.

Common

مشترك ، اشتراكي ، معمولي.

Common base circuit

مدار يا پايه مشترك.

Common carrier

حامل مشترك.

Common carrier

گاراژ دار، متصدي حمل ونقل.

Common cold

(طب) سرماخوردگي ، گريپ ، نزله ، زكام.

Common collector

با جريان روب مشترك.

Common denominator

مخرج مشترك.

Common denominator

(ر.) مخرج مشترك.

Common divisor

(ر.) مقسوم عليه مشترك ، بخشياب مشترك.

Common emitter

با ساتع كننده مشترك.

Common fraction

(ر.) مخرج مشترك.

Common law

حقوق عرفي.

Common library

كتابخانه اشتراكي.

Common logarithm

لگاريتم طبيعي.

Common logarithm

(ر.) لگاريتم اعشاري.

Common multiple

(ر.) مضرب مشترك.

Common multiple

مضرب مشترك.

Common sense

عقل سليم ، قضاوت صحيح ، حس عام.

Common statement

حكم اشتراك.

Common stock

سهام معمولي شركت ، سهام عادي.

Common storage area

ناحيه اشتراكي انباره.

Common time

(مو.) چهارگام ، چهارضربي.

Common touch

استعدادايجاد حس همدردي وتعاون در اشخاص.

Common wealth

مشترك المنافع ، رفاه عمومي ، جمهوري ، كشور.

Commonage

حق علف چر، حق مرتع.

Commonalty

(commonality) عوام الناس ، توده مردم.

Commoner

شخص غير اشرافي.

Commonly

بطور عادي.

Commonplace

پيش پا افتاده ، معمولي ، مبتذل ، همه جايي.

Commons

عوام ، مردم عادي.

Commonweal

خير ورفاه عمومي ، مشترك المنافع ، اجتماع.

common-law

عرفي

commonality

اشتراکها

commonwealth

مشترک المنافع

Keyword

Criteria