فرمان.
فرمايش ، سركردگي ، فرماندهي ، فرمان دادن ، حكم كردن ، امركردن ، فرمان.
زبان فرماندهي.
افسر فرمانده ، فرمانده.
وارد بخدمت اجباري كردن ، براي ارتش برداشتن ، مصادره كردن.
فرمانده ، ارشد، سركرده ، تخماق.
مقام فرماندهي ، محل فرماندهي.
افسر فرمانده.
فرمان ، حكم ، دستور خدا.
تكاور.
Keyword
Criteria Exact word Starts with Contains