Farsi Dictionary

Coincide

همزمان بودن ، باهم رويدادن ، منطبق شدن ، دريك زمان اتفاق افتادن.

Coincidence

تصادف ، توافق ، اقتران ، انطباق ، همرويداد.

Coincidence

انطباق.

Coincident

همرويده ، واقع شونده دريك وقت ، منطبق ، متلا قي.

Coincident current

با انطباق جريان.

coincided

همزمان

coincidentally

اتفاقي

Keyword

Criteria