Farsi Dictionary

Cog

دندانه ، دنده چرخ ، دندانه دار كردن ، حقه بازي ، طاس گرفتن (درتخته نرد).

Cogency

ضرورت ، اجبار، زيركي ، قدرت عقيده.

Cogent

متقاعد كننده ، داراي قدرت وزور.

Cogitable

انديشه پذير، قابل تفكر.

Cogitate

انديشه كردن ، درعالم فكر فرورفتن.

Cogitation

انديشه وتفكر.

Cogitative

مربوط به انديشه وتفكر.

Cognac

كنياك.

Cognate

هم ريشه ، همجنس ، واژه هم ريشه.

Cognation

خويشاوندي ، نسبت ، قرابت فطري.

Cognition

ادراك ، معرفت ، شناخت.

Cognition

شناخت ، ادراك.

Cognizable

دانستني ، قابل درك.

Cognizance

معرفت ، ادراك ، شناسايي ، اگاهي ، تصديق ضمني.

Cognizant

اگاه ، باخبر.

Cognize

درك كردن ، دانستن.

Cognomen

كنيه ، لقب.

Cognoscente

متخصص در اثار هنري ، عتيقه شناس.

Cogwheel

چرخ دندانه دار، چرخ دنده.

cognitive

شناختي

Cognitive Behavioral

رفتار شناختي

cognitively

شناختي

Keyword

Criteria