Farsi Dictionary

Cob

ادم مهم ، ضربت بركپل (cobb نيز نوشته مي شود)، توده ، چوب ذرت.

Cobalitic

كوبالتي.

Cobalt

كبالت ، فلز لا جورد.

Cobaltous

كوبالتي.

Cobber

دوست صميمي ، قرين ، جفت.

Cobble

سنگ فرش ، سنگ فرش كردن ، پينه دوزي.

Cobbler

پينه دوز.

Cobblestone

قلوه سنگ ، سنگفرش.

Cobelligerent

شريك درتجاوز يا خصومت.

Coble

قايق پارويي.

Cobol

زبان كوبول.

Cobra

(ج.ش.) مار عينكي ، كفچه مار، مار كبري.

Cobweb

تارعنكبوت.

Keyword

Criteria