Farsi Dictionary

Chin

چانه ، زنخدان ، زيرچانه نگهداشتن(ويولون).

China

كشورچين ، چيني ، ظروف چيني.

Chinaware

(china=) ظروف چيني.

Chine

مهره استخوان پشت جانوران ، گوشت مازه ، (ز.ع.- انگليس) دره تنگ وباريك ، شكاف ، درز، شيارابي كه دراثرحركت كشتي ايجاد ميشود، پشت كسي را شكستن ، دندانه دار كردن.

Chine chilla

(ج.ش.) نوعي جانور جونده كوچك شبيه سنجاب.

Chinese

چيني ، چيني ها (درجمع ومفرد)، زبان چيني.

Chinioserie

(درمعماري) سبك معماري ويا هنر چيني.

Chink

شكاف ، رخنه ، شكافتن ، درزپيدا كردن ، درز گرفتن ، صداي بهم خوردن فلز، جرنگ جرنگ.

Chino

ليموشيرين ، پرتقال شيرين.

Chintz

چيت گلدار.

Chintzy

چيتي.

Keyword

Criteria