Farsi Dictionary

Check

جلوگيري كردن از، ممانعت كردن ، سرزنش كردن ، رسيدگي كردن ، مقابله كردن ، تطبيق كردن ، نشان گذاردن ، چك بانك

Check

مقابله ، مقابله كردن ، بررسي ، بررسي كردن.

Check bit

ذره مقابله اي.

Check character

دخشه مقابله اي.

Check digit

رقم مقابله اي.

Check field

ميدان مقابله اي.

Check list

سياهه مقابله.

Check problem

مسلله مقابله اي.

Check sum

مجموع مقابله اي.

Checkbook

دفترچه چك (بانك).

Checker

شطرنجي ، بشكل شطرنجي ساختن ياعلا مت گذاردن ، شطرنجي كردن ، نوعي بازي شبيه جنگ نادر، چكرز.

Checkers

بازي چكرز، جنگ نادر.

Checking

مقابله ، بررسي.

Checking account

حساب جاري بانكي.

Checking program

برنامه مقابله كننده.

Checklist

سياهه مقابله.

Checkmate

شهمات كردن ، مات كردن ، (مج.) شكست دادن.

Checkout

وارسي ، به امانت گرفتن.

Checkout point

نقطه وارسي.

Checkout run

رانش وارسي.

Checkout test

ازمون وارسي.

Checkpoint

نقطه مقابله.

Checkpoint

محل بازرسي وساءط نقليه.

Checkroom

اطاق تفتيش اثاث وبار مسافرين ، اطاق امانت گذاري بار وچمدان وپالتو.

Checkup

بازرسي كلي ، معاينه عمومي.

Check in

ورود

check out

پرداخت هنگام خريد - خروج از هتل

checked

بررسي

checkered

شطرنجس

checkered

شطرنجي

Keyword

Criteria