Farsi Dictionary

Charge

تصدي ، عهده داري ، حمله ، اتهام ، هزينه ، وزن ، مسلوليت ، گماشتن ، عهده دار كردن ، زيربار كشيدن ، متهم ساختن ، مطالبه (بها)، پركردن (باطري وتفنگ)، موردحمايت.

Charge

بار، هزينه ، مطالبه هزينه.

Charge d'affaires

(affaires'd charges.pl) كاردار، نايب سفارت ، نايب وزير مختار.

Chargeable

پرشدني ، اتهام پذير، قابل بدهي يا پرداخت.

Charger

اسب جنگي ، دستگاه پركردن باطري و هرچيز ديگر (مثل تفنگ).

charged

متهم شده - عهده دار - َشارژ

Keyword

Criteria