Farsi Dictionary

Chain

(n.):زنجير، كند وزنجيز، حلقه ، (مج.) رشته ، سلسله. (vi&.vt): زنجيركردن.

Chain

زنجير.

Chain gang

دسته اي از محكومين كه بهم زنجير شده اند، هم زنجير.

Chain mail

زره زنجيري.

Chain printer

چاپگر زنجيري.

Chain react

تحت واكنش هاي زنجيري واقع شدن ، دچار واكنش هاي مسلسل وزنجيري شدن.

Chain reaction

واكنش زنجيري ياهسته اي.

Chain saw

اره زنجيري ، اره برقي.

Chain smoker

كسيكه پشت سرهم سيگار ميكشد.

Chain store

فروشگاه زنجيري ، فروشگاههاي مشابه متعلق به يك شركت يا كالا.

Chained

زنجيره اي ، زنجيره اي كردن.

Chained list

ليست زنجيره اي.

Chaining search

جستجوي زنجيره اي.

Chainlet

زنجير كوچك.

chain-smoke

زنجيره اي از دود

Keyword

Criteria