Farsi Dictionary

Cent

درصد، يك صدم ، سنت كه معادل يك صدم دلا ر امريكايي است

Centaur

حيوان افسانه اي با بالا تنه انسان وپايين تنه اسب ، قنطورس.

Centaurea

قنطوريون ، گل گندم.

Centenarian

ادم صدساله ، سده ، مربوط به قرن ، جشن صد ساله.

Centenary

صدساله ، جشن يا يادبود صد ساله ، سده.

Centennial

صدساله ، يادبود صدساله ، سده.

Center

ميان ، مركز، وسط ونقطه مركزي ، درمركز قرار گرفتن ، تمركز يافتن.

Center

مركز.

Center board

ته قايق بادباني.

Centesimal

صدم ، صدقسمتي ، يكصدم ، صدبرابر.

Centigrade

سانتيگراد، صدبخشي.

Centigram

يك صدم گرم.

Centiliter

يك صدم ليتر، يك سانتي متر مكعب.

Centillion

(انگليس) عدديك با ششصد صفر، (امر.) عدد يك با 303 صفر.

Centime

سانتيم (يك صدم فرانك فرانسه).

Centimeter

سانتي متر.

Centipede

(ج.ش.) صد پا (هزار پا).

Cento

پيراهن چهل تكه ، پارچه وصله وصله ، قطعه يا تصنيفي كه از چند جا اقتباس شده باشد، هركارناجور وغير متجانس ، (مخفف) سازمان پيمان مركزي.

Central

مركزي.

Central

مركزي.

Central office

دفتر مركزي.

Central processing unit

واحد پردازش مركزي.

Central processor

پردازنده مركزي.

Central terminal

پايانه مركزي.

Centralism

مركز گرايي.

Centralist

مركز گراي ، طرفدار تمركز.

Centralization

تمركز، استقرار درمركز.

Centralization

تمركز.

Centralize

متمركز كردن.

Centralize

تمركز دادن ، درمركز جمع كردن.

Centralized

متمركز.

Centralizer

متمركز كننده.

Centre

ميان ، مركز، وسط ونقطه مركزي ، درمركز قرار گرفتن ، تمركز يافتن.

Centric

وسطي ، مياني ، واقع درمركز.

Centrifugal

گريزنده از مركز، فرار از مركز.

Centrifugation

قوه گريز از مركز.

Centrifuge

ماشين كره گيري ، تفكيك كردن.

Centriole

ذره كوچكي در مركز جاذبه ، ميان دانه.

Centripetal

مايل به مركز.

Centripetal force

قوه مركز جويي ، قوه جاذبه مركز.

Centroid

(figure of canter=) مركز ثقل ، (در شعر) قويترين هجاي سطر.

Centrosphere

سنگين كره.

Centrum

مركز بدن مهره داران ، جسم مركزي ، جسم مهره.

Centurion

(روم قديم) رءيس دسته صد نفر، يوزباشي.

Century

سده ، قرن.

centered

محور

centerpiece

محور

centuries

قرون

Keyword

Criteria