Farsi Dictionary

Cast

درقالب قرار دادن ، بشكل دراوردن ، انداختن ، طرح كردن ،معين كردن (رل بازيگر)، پخش كردن (رل ميان بازيگران)، پراكندن ، ريختن بطور اسم صدر)، مهره ريزي ، طاس اندازي ، قالب ، طرح ، گچ گيري ، افكندن.

Cast away

رانده ، مردود، كشتي شكسته ، مطرود.

Cast iron

چدن ، چدني ، سخت ومحكم.

Cast off

دور انداخته.

Castanet

(مو.) قاشقك ، يك نوع الت موسيقي.

Caste

طبقه ، صنف ، قبيله ، طبقات مختلف مردم هند.

Castellan

حاكم قصر، دژبان ، افسر فرمانده قصر.

Castellated

قلعه دار، دژ مانند.

Caster

چرخ كوچك ، چرخك ، پرتاب كننده (بساير معاني cast مراجعه شود).

Caster

تنگ كوچك ادويه يا سركه ، (درجمع) چرخ زير صندلي ياميز، ستاره اول دو پيكر.

Castigate

تنبيه كردن ، شديدا ~انتقاد كردن.

Casting

چدن ريزي ، ريخته گري ، (بسايرمعاني cast مراجعه شود).

Casting out nines

مقابله نه نهي.

Castle

دژ، قلعه ، قصر، (در شطرنج) رخ.

Castor

كرچك ، (caster، Castor): تنگ كوچك ادويه يا سركه ، (درجمع) چرخ زير صندلي ياميز، ستاره اول دو پيكر.

Castor bean

دانه سمي كرچك وخود اين گياه.

Castor oil plant

(گ.ش.) كرچك ، گياه كرچك.

Castrate

اخته كردن ، تضعيف كردن.

Castration

اخته كردن ، اختگي.

cast in place

بازيگران در محل

casted

قالبي

castigation

تاديب

castles

قلعه ها

Keyword

Criteria