Farsi Dictionary

Cam

دندانه (درمسلسل)، تپه كوچك.

Camaraderie

همراهي ، همدمي ، وفاداري ، رفاقت.

Camarilla

اطاق كوچك ، حجره.

Camber

خميده كردن ، منحني كردن ، قوز يا خميدگي اندك ، تحدب كم ، تير يا الوار خميده و كج.

Cambium

(cambia or cambiums.pl) محل مبادله ، تهاتر، پاياپاي

Cambric

نوعي پارچه كتاني ظريف ، قميص.

Cambric tea

نوشابه گرمي از اب و شير و شكر و اغلب چاي.

Came

بتونه سربي (براي نگاهداري قاب شيشه)، ميله سربي ، بتونه سربي ، امد، گذشته فعل امدن.

Camel

شتر، سار، مسافرت كردن با شتر، رنگ شتري.

Camel driver

ساربان ، شتردار.

Camel's hair

(م.ل.) كرك يا پشم شتر، پارچه پشم شتر.

Camel's thorn

گون ، خارشتر.

Cameleer

شترسوار، ساربان.

Cameleopardalis

(camelopard =) (ج.ش.) شترگاوپلنگ ، زرافه ، (نج.) ستاره زرافه.

Camelia

(camellia =) درخت و گل كامليا.

Camellia

(camelia =) درخت و گل كامليا.

Camelopard

(cameleopardalis =) (ج.ش.) شترگاوپلنگ ، زرافه ، (نج.) ستاره زرافه.

Cameo

برجسته كاري درجواهر وسنگ هاي قيمتي ، رنگ هاي مابين قرمز مايل به ابي يا قرمزمايل به زرد، جواهر تراشي كردن.

Camera

دوربين يا جعبه عكاسي.

Camera lucida

دستگاهي كه تصويري را بزرگ كرده و منعكس مي سازد.

Camera obscura

تاريك خانه ، اطاقك تاريك جعبه عكاسي.

Cameraman

عكاس ، ادميكه بادوربين كار ميكند.

Camial

وابسته بمبادله تجارتي ، تهاتري.

Camion

گاري كوتاه بي لبه ، واگن روباز، كاميون.

Camisado

(camisada=) شبيخون ، لباس يا پيراهن علا مت داري كه هنگام شبيخون مي پوشندتاطرفين يكديگر را بشناسند.

Camisole

نوعي ژاكت استين دار، زير پوش زنانه.

Camlet

صوف ، شالي.

Camomile

گل گاوچشم ، بابونه.

Camouflage

استتار، پوشش ، پنهان كردن وسايل جنگي ، مخفي كردن ، پوشاندن.

Camp

اردو، اردوگاه ، لشكرگاه ، منزل كردن ، اردو زدن ، چادر زدن (بيشتر با out).

Camp follower

اشخاص غير نظامي كه همراه قشون حركت ميكنند.

Campaign

زمين مسطح ، جلگه ، يك رشته عمليات جنگي ، لشكركشي ، مبارزه انتخاباتي ، مسافرت درداخل كشور.

Campaigner

كسي كه در لشكر كشي شركت ميكند، سرباز كهنه كار، نامزد انتخابات.

Campanile

(campanili or campaniles.pl) برج كليسا، منار، محل ناقوس كليسا.

Campanology

علم زنگ شناسي ، هنر زنگ زدن (دررقص).

Campanulate

زنگ مانند، بشكل زنگ ، جرسي.

Camphire

حنا.

Camphor

كافور.

Camphorate

كافور زدن به ، عرق كافور زدن.

Camporee

اجتماع پسران ودختران پيش اهنگ از ناحيه معيني.

Campstool

عسلي تاشو.

Campus

زمين دانشكده ومحوطه كالج ، پرديزه ، فضاي باز.

Camshaft

ميله اي كه بچرخ دنده متصل مي شود، محور بادامك.

came down

آمد

camouflaging

استتار - پنهان کردن

campaigned 

مبارزه

campaigners

فعالان

camper

سرباز - شرکت کننده در اردو

campfire

آتش

Campfire 

آتش

camping

کمپينگ - چادر زدن در طبيعت

Keyword

Criteria