Farsi Dictionary

Butter

كره ، روغن ، روغن زرد، كره ماليدن روي ، چاپلوسي كردن.

Butterball

شخص خپله و چاق.

Buttercup

(گ.ش.) گل الا له ، نوعي شيريني كوچك.

Butterfat

كره ، روغن شير، سرشير.

Butterfingered

دست و پا چلفتي ، بي دقت.

Butterfly

پروانه ، بشكل پروانه.

Buttermilk

ابدوغ ، دوغ پس از گرفتن كره.

Butterscotch

تافي ، شكلا ت شكر زرد وعصاره ذرت.

Buttery

ابدارخانه ، جاي فروش اذوقه و نوشابه ، كره اي ، روغني.

buttercups

آلاله

Keyword

Criteria