Farsi Dictionary

Bun

يكجور كلوچه ياكماج (انگليسي - ايرلند)، دم خرگوش.

Bunch

خوشه ، گروه ، دسته كردن ، خوشه كردن.

Buncombe

حرف چرند، چاخان ، توخالي.

Bundle

بقچه ، بسته ، مجموعه ، دسته كردن ، بصورت گره دراوردن ، بقچه بستن.

Bundle up

جامه گرم دربركردن ، زياد لباس پوشيدن.

Bung

چوب پنبه بشكه ، دريچه مجرا، كيسه ، (مج.) جيب بر، ساقي ، دروغ ، سوراخ بشگه رابستن.

Bungalow

بنگله ، خانه هاي ييلا قي.

Bunghole

سوراخ شكم خمره يابشكه ، (ز.ع.) سوراخ مقعد.

Bungler

اشتباه كار.

Bunion

پينه پا.

Bunk

حرف توخالي وبي معني ، خوابگاه (دركشتي يا ترن)، هرگونه تختخواب تاشو.

Bunker

سنگر وپناهگام زير زميني ، انباربزرگ ، پرشدن انبار.

Bunkhouse

ساختمان خوابگاه.

Bunkum

حرف چرند، چاخان ، توخالي.

Bunlge

سرهم بندي كردن ، سنبل كردن ، ناشيگري ، خطاكردن.

Bunny

پينه ، ورم ، اسم حيوان دست اموز (مثل خرگوش).

Bunt

فشار با سر، (دربيس بال) زدن توپ ، ناخوشي قارچي گندم ، غربال ، زدن ، فشاردادن ، (ز.ع.) توپ زدن ، الك كردن ، اصلا ح كردن.

Bunting

پارچه سست بافت پرچمي ، خطابي دوستانه ، شنل بچگانه.

Buntline

طنابي كه بپاي بادبان بسته ميشود.

bundestag

مجلس فدرال

bundled

همراه

bungee

طناب از ارتفاع

bungee jumping

پرش از ارتفاع با طناب - بانجي جامپينگ

bunk bed

تختخواب سفري - تخت سربازي

Keyword

Criteria