Farsi Dictionary

Bring

اوردن ، رساندن به ، موجب شدن.

Bring about

سبب وقوع امري شدن.

Bring forth

ثمر اوردن ، بارور شدن.

Bring forward

معرفي كردن ، توليد كردن ، نظر كردن به ، اراءه دادن.

Bring in

وارد كردن ، اوردن ، سود بردن.

Bring off

بيرون بردن ، از تهمت تبرءه شدن ، به نتيجه موفقيت اميزي رسيدن.

Bring on

ادامه دادن ، جلورفتن ، وادار به عمل كردن ، بظهور رساندن.

Bring out

خارج كردن ، از اختفا بيرون اوردن ، زاييدن.

Bring to

بهوش اوردن ، بحال اوردن (كسي كه ضعف كرده).

Bring up

پرورش دادن ، رشد دادن.

bring together

گردهم آوردن

Keyword

Criteria