Farsi Dictionary

Bore

گمانه ، سوراخ كردن ، سنبيدن ، سفتن ، نقب زدن ، بامته تونل زدن (با through)، خسته كردن ، موي دماغ كسي شدن ، خسته شدن ، منفذ، سوراخ ، مته ، وسيله سوراخ كردن ، كاليبر تفنگ ، (مج.) خسته كننده.

Bore

سوراخ ، سوراخ كردن.

Boreal

شمالي.

Boreas

بادشمال.

Boredom

ملا لت ، خستگي.

Borer

مته ، هرچيزيكه وسيله سوراخ كردن باشد، سنبه ، ملول كننده ، خستگي اور.

bored

خسته

borehole

گمانه

Keyword

Criteria