Farsi Dictionary

Bone

استخوان ، استخوان بندي ، گرفتن يا برداشتن ، خواستن ، درخواست كردن ، تقاضاكردن.

Bonehead

ادم كله خر، ادم احمق وكودن.

Boneman

كهنه فروش.

Boner

اشتباه مضحك.

Bonesetter

شكسته بند.

Boney

استخواني ، استخوان دار.

bones

استخوان

Keyword

Criteria