Bond |
قيد، بند، زنجير، (مج.) قرارداد الزام اور، عهد وميثاق ، هرچيزي كه شخص را مقيدسازد، معاهده ، قرارداد،كفيل ، رابطه ، پيوستگي ، ضمانت ، (حق.) تضمين نامه ياتعهدنامه داءر به پرداخت وجه ، رهن كردن ، تضمين كردن ، اوراق قرضه. |
Bond |
قيد. |
Bond servant |
غلا م ، بنده ، برده بدون مزد واجرت ، زر خريد. |
Bondable |
قابل تبديل به اوراق قرضه ، وثيقه پذير. |
Bondage |
بندگي ، بردگي ، اسارت. |
Bonded |
ضمانت شده ، امانتي ، تضمين دار، كفالت دار. |
Bonderize |
ابكاري كردن ، روكش دادن. |
Bondholder |
داراي صاحب سهام قرضه ، دارنده وثيقه ياكفالت ، ضمانت دار. |
Bondman |
غلا م ، برده ، رعيت. |
Bondsman |
برده ، غلا م ، ضامن ، كفيل. |
Bondwoman |
كنيز، زن زر خريد، كلفت زر خريد. |
Bonding |
پيوند - قيد - مقيد بودن |
bonds |
اوراق قرضه |