Farsi Dictionary

Bob

فريب دادن ، ازراه فريب وخدعه چيزي را بدست اوردن ، ضربت زدن ، سرزنش يا طعنه ، شوخي ، حقه ، شاقول ، وزنه قپان ، منگوله ، حركت تندو سريع ، سرود ياتصنيف ، ضربت ، يك شيلينگ.

Bobber

كسي يا چيزي كه متصل بالا وپايين رود يا داخل وخارج شود.

Bobbery

جنجال ، سر وصدا.

Bobbin

قرقره ، ماسوره.

Bobbin core

هسته سيم پيچ.

Bobbinet

نوعي توري نخي يا ابريشمي.

Bobble

پي درپي اشتباه كردن ، مرتكب خطا شدن ، اشتباه كاري ، لغزش.

Bobby

پاسبان ، پليس.

Bobby pin

گيره موي سر.

Bobby socker

دختر نابالغ (بين 11 و 41 سالگي).

Bobby socks

جوراب ساقه بلند دخترانه.

Bobby sox

جوراب ساقه بلند دخترانه.

Bobby soxer

دختر نابالغ (بين 11 و 41 سالگي).

Bobsled

نوعي سورتمه كوچك.

Bobtail

دم كل ، اسب يا سگ دم كل ، هرچيز ناقص يامختصر شده ، ادم مهمل.

Keyword

Criteria