Farsi Dictionary

Boa

(ج.ش.) اژدرمار، مار بوا.

Boar

(ج.ش.) گرازنر، جنس نر حيوانات پستاندار، گراز وحشي.

Board

تخته،هر چيز مسطح،ميزغذا،اغذيه،ميز دادگاه،هيلت مديره،هيلت بازرگاني،پانسيون شدن،تخته پوش كردن.

Board

تخته ، تابلو.

Board of direcotors

هيلت مديره.

Board of trade

هيلت بازرگاني ، (درانگليس) وزارت اقتصاد وبازرگاني.

Boarder

شاگرد شبانه روزي.

Boarding

مهمانخانه شبانه روزي ، پانسيون ، تخته كوبي.

Boardinghouse

پانسيون.

Boardwalk

تفرجگاهي دركنارساحل كه كف ان تخته باشد.

Boarish

خوك صفت ، بي ادب ، وحشي.

Boast

(.n): خرده الماسي كه براي شيشه بري بكار رود، (.vi &.vt):لا ف ، مباهات ، باليدن ، خودستايي كردن ، سخن اغراق اميز گفتن ، به رخ كشيدن ، رجز خواندن.

Boaster

لا ف زن ، خودستا.

Boastful

لا ف زن ، چاخان.

Boat

كشتي كوچك ، قايق ، كرجي ، هرچيزي شبيه قايق ، قايق راني كردن.

Boatman

كرجي بان ، قايقران.

Boatmanship

قايقراني.

Boatswain

افسري كه مسلول افراشتن بادبان ولنگر طناب هاي كشتي است.

board of directors

هيات مديره

boarding pass

کارت پرواز

boarding school

مدرسه شبانه روزي

boardroom

اتاق هيات مديره

boards

تخته

Keyword

Criteria