Boa |
(ج.ش.) اژدرمار، مار بوا. |
Boar |
(ج.ش.) گرازنر، جنس نر حيوانات پستاندار، گراز وحشي. |
Board |
تخته،هر چيز مسطح،ميزغذا،اغذيه،ميز دادگاه،هيلت مديره،هيلت بازرگاني،پانسيون شدن،تخته پوش كردن. |
Board |
تخته ، تابلو. |
Board of direcotors |
هيلت مديره. |
Board of trade |
هيلت بازرگاني ، (درانگليس) وزارت اقتصاد وبازرگاني. |
Boarder |
شاگرد شبانه روزي. |
Boarding |
مهمانخانه شبانه روزي ، پانسيون ، تخته كوبي. |
Boardinghouse |
پانسيون. |
Boardwalk |
تفرجگاهي دركنارساحل كه كف ان تخته باشد. |
Boarish |
خوك صفت ، بي ادب ، وحشي. |
Boast |
(.n): خرده الماسي كه براي شيشه بري بكار رود، (.vi &.vt):لا ف ، مباهات ، باليدن ، خودستايي كردن ، سخن اغراق اميز گفتن ، به رخ كشيدن ، رجز خواندن. |
Boaster |
لا ف زن ، خودستا. |
Boastful |
لا ف زن ، چاخان. |
Boat |
كشتي كوچك ، قايق ، كرجي ، هرچيزي شبيه قايق ، قايق راني كردن. |
Boatman |
كرجي بان ، قايقران. |
Boatmanship |
قايقراني. |
Boatswain |
افسري كه مسلول افراشتن بادبان ولنگر طناب هاي كشتي است. |
board of directors |
هيات مديره |
boarding pass |
کارت پرواز |
boarding school |
مدرسه شبانه روزي |
boardroom |
اتاق هيات مديره |
boards |
تخته |