Blat |
فرياد كردن ، نعره زدن ، بع بع كردن ، (ز.ع.) بي ملا حظه حرف زدن ، بي معني و بي ملا حظه. |
Blatancy |
سروصدا، شلوغي ، خودنمايي ، خشونت ، رسوايي. |
Blatant |
پرسروصدا، شلوغ كننده ، خودنما، خشن ، رسوا. |
Blate |
بي رنگ ، كند، كودن ، عاري از احساسات ، روح مرده ، كم رو، محجوب. |
Blather |
حرف بي ارزش زدن صحبت بي معني كردن ، صحبت بي معني واحمقانه. |
Blatherer |
چرندگو، مهمل گو، رازگو. |
Blatherskite |
ادم پرحرف ، چرند، سخن بي معني. |
blatantly |
پرهياهو |