Farsi Dictionary

Blat

فرياد كردن ، نعره زدن ، بع بع كردن ، (ز.ع.) بي ملا حظه حرف زدن ، بي معني و بي ملا حظه.

Blatancy

سروصدا، شلوغي ، خودنمايي ، خشونت ، رسوايي.

Blatant

پرسروصدا، شلوغ كننده ، خودنما، خشن ، رسوا.

Blate

بي رنگ ، كند، كودن ، عاري از احساسات ، روح مرده ، كم رو، محجوب.

Blather

حرف بي ارزش زدن صحبت بي معني كردن ، صحبت بي معني واحمقانه.

Blatherer

چرندگو، مهمل گو، رازگو.

Blatherskite

ادم پرحرف ، چرند، سخن بي معني.

blatantly

پرهياهو

Keyword

Criteria