بستن ، گرفتار واسير كردن ، مقيد ومحصور كردن ، بهم پيوستن ، چسباندن ، صحافي كردن ودوختن ، الزام اور وغير قابل فسخ كردن (بوسيله تعهد يابيعانه)، متعهد وملزم ساختن ، بند، قيد، بستگي ، علا قه.
مقيد كردن ، جلد كردن.
التزام گرفتن(براي انجام كاري)، مقيد كردن.
(بافندگي) اهرم جعبه ماكو، الياف پشم كه بهم پيوسته ونخ پشم را تشكيل ميدهد، شكم بند زنان (پس از وضع حمل)، رسيد بيعانه ، صاحف ، بند.
موسسه صحافي ، صحاف خانه.
الزام اور، اجباري ، صاحفي ، جلد، شيرازه.
انقياد، جلد.
هنگام انقياد.
(گ.ش.) نيلوفر صحرايي.
مقيد کردن
پيوند
Keyword
Criteria Exact word Starts with Contains