Farsi Dictionary

Beg

خواهش كردن (از)، خواستن ، گدايي كردن ، استدعا كردن ، درخواست كردن.

Beget

توليد كردن ، بوجود اوردن ، ايجاد كردن ، سبب وجود شدن.

Begetter

وجود اور، ولد، مولد.

Beggar

گرفتارفقر و فاقه ، بگدايي انداختن ، بيچاره كردن ، گدا

Beggarliness

گدا منشي.

Beggarly

گدامنش ، گداوار، از روي پستي.

Beggary

گدايي ، محل سكونت گدايان ، گداخانه.

Begin

اغاز كردن ، اغاز نهادن ، شروع كردن ، اغاز شدن.

Beginner

مبتدي ، تازه كار.

Beginning

اغاز، ابتدا، شروع.

Begird

با كمر بند بستن.

Begone

(بصورت امر) خارج شو، عزيمت كن ، دورشو.

Begonia

(گ.ش.) بگونيا، بغونيا.

Begrime

چرك كردن ، سياه كردن.

Begrudge

غرولند كردن ، غبطه خوردن ، مضايقه كردن.

Beguile

فريب خوردن ، گول زدن ، اغفال كردن.

beg off

التماس کردن

began

آغاز شد

begging

التماس - تمنا

beginnings

آغاز

begins

آغاز ميشود

beguiling

جذاب - فريبنده

begun

آغاز

Keyword

Criteria