Farsi Dictionary

Bear

(.n) :خرس ، سلف فروشي سهام اوراق قرضه در بورس بقيمتي ارزانتر از قيمت واقعي ، (باحروف درشت) لقب روسيه ودولت شوروي ، (.vi &.vt) :بردن ، حمل كردن ، دربرداشتن ، داشتن ، زاييدن ، ميوه دادن ، (مج.)تاب اوردن ، تحمل كردن ، مربوط بودن (on و upon).

Bear garden

محلي كه درانجاخرسها را بجنگ مي اندازند.

Bearable

تحمل پذير، بادوام.

Bearbaiting

نوعي تفريح كه دران سگها رابجان خرس مقيد درزنجير مياندازند.

Beard

ريش ، خوشه ، هرگونه برامدگي تيزشبيه مو و سيخ در گياه و حيوان ، مقابله كردن ، ريش داركردن.

Bearded

ريشو.

Bearer

حامل ، درخت بارور، در وجه حامل.

Bearing

طاقت ، بردباري ، وضع ، رفتار، سلوك ، جهت ، نسبت.

Bearing rein

(checkrein=) مهار.

Bearish

خشن ، بي تربيت ، مثل خرس ، خرس وار.

Bearskin

پوست خرس ، كلا هي از پوست خرس.

bear down

تحمل کردن

bear in mind

درنظر داشته باشيد

Keyword

Criteria