Bead |
مهره ، دانه تسبيح ، خرمهره ، منجوق زدن ، بريسمان كشيدن ، مهره ساختن. |
Beadle |
فراش ، مستخدم جزء كليسا يا دانشگاه ، جارچي ، منادي دادگاه ، مامورانتظامات. |
Beadroll |
صورت مردگانيكه بايد براي ارواح انها فاتحه يادعا بخوانند، فهرست اسامي ، تسبيح. |
Beadsman |
فاتحه خوان مزدور، دعاخوان ، گدا، مستمند. |
Beadwork |
تسبيح سازي ، بريسمان كشي (تسبيع). |
Beady |
دانه دار، مهره دار، داراي چشمان ريز وگرد. |
beads |
مهره ها |