Farsi Dictionary

Be

مصدر فعل بودن ، امر فعل بودن ، وجود داشتن ، زيستن ، شدن ، ماندن ، باش.

Beach

ساحل ، شن زار، كناردريا، رنگ شني ، بگل نشستن كشتي.

Beachcomber

موج خروشان دريا و اقيانوس ، ادم ولگرد.

Beachhead

پايگاه يا اراضي تسخير شده در ساحل.

Beacon

چراغ دريايي ، ديدگاه ، برج ديدباني ، امواج راديويي براي هدايت هواپيما، باچراغ يانشان راهنمايي كردن.

Bead

مهره ، دانه تسبيح ، خرمهره ، منجوق زدن ، بريسمان كشيدن ، مهره ساختن.

Beadle

فراش ، مستخدم جزء كليسا يا دانشگاه ، جارچي ، منادي دادگاه ، مامورانتظامات.

Beadroll

صورت مردگانيكه بايد براي ارواح انها فاتحه يادعا بخوانند، فهرست اسامي ، تسبيح.

Beadsman

فاتحه خوان مزدور، دعاخوان ، گدا، مستمند.

Beadwork

تسبيح سازي ، بريسمان كشي (تسبيع).

Beady

دانه دار، مهره دار، داراي چشمان ريز وگرد.

Beagle

(ج.ش.) تازي شكاري پاكوتاه ، (مج.) جاسوس ، كاراگاه.

Beak

منقار، پوزه ، دهنه لوله.

Beaker

پياله ، جام ، ظرف كيمياگري ، ليوان ازمايشگاه.

Beam

شاهين ترازو، ميله ، شاهپر، تيرعمارت ، نورافكندن ، پرتوافكندن ، پرتو، شعاع.

Beam

پرتو.

Beam compass

پرگار بازودار.

Beam ends

انتهاي قسمت عقبي كشتي.

Beam recording

ضبط پرتويي.

Beam store

انبار پرتويي.

Beaming

بشاش ، خوشرو، درخشان ، پرتودار.

Beamy

پرتوافكن ، درخشان ، شاخ دار، پر پرتو.

Bean

(گ.ش.) باقلا ، لوبيا، دانه ، حبه ، چيزكم ارزش وجزءي.

Bean pod

خرنوب ، غلا ف باقلا.

Bean tree

(گ.ش) درخت خرنوب.

Beanie

يكنوع عرقچين كوچك كه محصلين برسر مي گذارند.

Bear

(.n) :خرس ، سلف فروشي سهام اوراق قرضه در بورس بقيمتي ارزانتر از قيمت واقعي ، (باحروف درشت) لقب روسيه ودولت شوروي ، (.vi &.vt) :بردن ، حمل كردن ، دربرداشتن ، داشتن ، زاييدن ، ميوه دادن ، (مج.)تاب اوردن ، تحمل كردن ، مربوط بودن (on و upon).

Bear garden

محلي كه درانجاخرسها را بجنگ مي اندازند.

Bearable

تحمل پذير، بادوام.

Bearbaiting

نوعي تفريح كه دران سگها رابجان خرس مقيد درزنجير مياندازند.

Beard

ريش ، خوشه ، هرگونه برامدگي تيزشبيه مو و سيخ در گياه و حيوان ، مقابله كردن ، ريش داركردن.

Bearded

ريشو.

Bearer

حامل ، درخت بارور، در وجه حامل.

Bearing

طاقت ، بردباري ، وضع ، رفتار، سلوك ، جهت ، نسبت.

Bearing rein

(checkrein=) مهار.

Bearish

خشن ، بي تربيت ، مثل خرس ، خرس وار.

Bearskin

پوست خرس ، كلا هي از پوست خرس.

Beast

چهارپا، حيوان ، جانور.

Beastliness

حيوانيت ، زشتي ، هرزگي ، سبعيت ، جانور خويي.

Beastly

حيوان صفت ، جانوروار.

Beat

(.vt &.vi) :تپيدن ، زدن ، كتك زدن ، چوب زدن ، شلا ق زدن ،كوبيدن ، (.n) :ضرب ، ضربان نبض وقلب ، تپش ، ضربت موسيقي ، غلبه ، پيشرفت ، زنش.

Beat

ضرب ، ضربان ، زمان عبور كلمه.

Beaten

زده ، كوبيده ، چكش خورده ، فرسوده ، مغلوب.

Beater

كتك زننده ، زننده ، طبال.

Beatific

سعادت اميز، فرخنده.

Beatification

سعادت جاوداني ، اموزش ، عمل تبرك كردن.

Beatify

سعادت جاوداني بخشيدن ، امرزيدن ، مبارك خواندن.

Beatitude

سعادت جاوداني ، بركت ، (م.ل.) خوشابحال.

Beatnik

ادم ژوليده وشوريده ، متظاهر به هنروري.

Beau

كج كلا ه ، جوان شيك ، مرديكه خيلي بزن توجه دارد.

Beau geste

(gestes beau، uaeb setsegx.pl) حركات لطيف و زيبا در هنگام سخن گفتن ، ژست.

Beau ideal

خوشگل ، زيباي تمام عيار، كمال مطلوب.

Beau monde

(mondes beaux.pl) دنياي مد، عالم شيكي ومدپرستي ، عالم اشرافيت.

Beauteous

قشنگ ، زيبا.

Beautician

(cosmetologist=) متخصص ارايش وزيبايي ، مشاطه.

Beautification

قشنگي ، زيبا سازي.

Beautifier

ارايشگر، زيباكننده ، قشنگ كننده.

Beautiful

زيبا، قشنگ ، خوشگل ، عالي.

Beautify

زيباكردن ، ارايش دادن ، قشنگ شدن.

Beauty

زيبايي ، خوشگلي ، حسن ، جمال ، زنان زيبا.

Beauty shop

ارايشگاه ، سالن ارايش وزيبايي.

Beauty spot

خال ، خال كوچك ، خال زيبايي.

Beaux arts

هنرهاي مستظرفه ، هنرهاي زيبا.

Beaux esprits

(esprit bel=) شخص خوش قريحه ، ادم خوش ذوق.

Beaver

قسمتي از كلا ه خود كه پايين صورت را ميپوشاند، (ج.ش.) سگ ابي ، پوست سگ ابي.

Becalm

(د.ن.) از پيشرفت بازداشتن (دراثر فقدان باد)، ارام كردن ، تسلي دادن.

Because

زيرا، زيرا كه ، چونكه ، براي اينكه.

Because of

بدين دليل ، بواسطه.

Bechance

(befall=).

Beck

اشاره ، تكان سريادست ، تعظيم كردن ، باسرتصديق كردن ياحالي كردن چيزي ، سرتكان دادن.

Becket

گيره ، حايل ، حلقه پارو.

Becket bend

(bend sheet=).

Beckon

اشاره ، اشاره كردن (باسريادست)، بااشاره صدا زدن.

Becloud

تار كردن ، با ابر پوشاندن ، تاريك كردن ، زير ابر پنهان كردن.

Become

شدن ، درخوربودن ، برازيدن ، امدن به ، مناسب بودن ، تحويل يافتن ، درخوربودن ، زيبنده بودن.

Becoming

مناسب ، زيبنده ، شايسته ، درخور.

Bed

بستر، رختخواب ، (مج.) طبقه ، ته ، باغچه ، خوابيدن (دربستر)، تشكيل طبقه دادن.

Bed

بستر، كف.

Bed molding

گچ بري و تزءينات نزديك سقف.

Bedaub

الودن ، ملوث كردن ، اندودن ، رنگ كردن.

Bedazzle

مسحوركردن ، مات و مبهوت كردن ، بكلي خيره كردن.

Bedazzlement

ماتي ، بهت.

Bedbug

(ج.ش.) ساس كه از خون انسان تغذيه ميكنند.

Bedchamber

خوابگاه ، شبستان.

Bedclothes

لوازم رختخواب مثل ملا فه و لحاف و پتو.

Bedder

بسترساز، سنگ بستر، لله ، كسيكه بچه را خواب ميكند.

Bedding

تختخواب و ملا فه ان ، لوازم تختواب ، بنياد و اساس هر كاري ، لا يه زيرين ، رشد كننده درهواي ازاد.

Bedeck

(adorn=) ارايش كردن ، اراستن ، زينت دادن.

Bedevil

داراي روح شيطاني كردن ، (مج.) مسحور كردن ، سحر و جادو كردن ، اذيت كردن.

Bedevilment

شيطان سازي ، خبيث كردن.

Bedew

تركردن ، اب زدن ، نم زدن ، با شبنم تر كردن.

Bedfast

بستري ، بيمار، عليل.

Bedfellow

هم خواب ، هم بستر.

Bedight

تزءين كردن ، اراستن ، مزين ساختن.

Bedim

تيره كردن ، با ابر پوشاندن ، ابري يا مانند ابر كردن.

Bedizen

از روي جلفي اراستن ، زرق و برق دار كردن.

Bedlam

تيمارستان ، ديوانه ، وابسته به ديوانه ها يا ديوانه خانه.

Bedlamite

شخص ديوانه ، ساكن تيمارستان.

Bedouin

(s-، bedouin.pl) عرب بياباني ، باديه نشين ، بدوي.

Bedpan

لگن بيمار بستري.

be glad

خوشحال

be held

برگزار ميشود

be held up

برگزار ميشود

be loyal 

وفادار بودن

be poised

آماده ميشود

be stuck

گير

beads

مهره ها

beaks

منقار

bean

لوبيا

bean sprouts

جوانه لوبيا

bean tins

کنسرو لوبيا

beans

دانه هاي قهوه

bear down

تحمل کردن

bear in mind

درنظر داشته باشيد

beat up

ضرب و شتم

beating

ضرب و شتم

Beautiful sound

صداي زيبا

Beautiful voice

صداي زيبا

became

شد

beds

تخت

beep

بوق

bees

زنبور عسل

Beets

چغندر

befriended

دوست

beg off

التماس کردن

began

آغاز شد

begging

التماس - تمنا

beginnings

آغاز

begins

آغاز ميشود

beguiling

جذاب - فريبنده

begun

آغاز

behaving

رفتار

behaving

دفتار

behavioural

رفتاري

Beheaded

سر بريده

beheading

گردن زدن

beheld

مشهور

beholder

بيننده

Beijing

پکن

being

بودن

Belgium

کشور بلژيک

beliefs

اعتقادات

belies

افترا زدن - دروغ گفتن

Believed

اعتقاد

Belittling

تحقير

bells

زنگ

bemused

گيج و منگ - ژوليده

bending

خم

beneficiation

بهره

Benefiting

بهره گيري

Benefits

مزايا

bereft

بي بهره

Berries

انواع توت ها

berry

انواع توتها

Besiege

محاصره

best practice

بهترين عمل

best wishes

بهترين آرزوها

bestowed

عطا

betrayed

خيانت

betrothal

نامزدي

better of

بهتر از

Beverages

نوشيدني ها

bewildered

سردرگم

bewitched

افسون

beyond that

فراتر از آن

Keyword

Criteria