Farsi Dictionary

Ax

تبر، تيشه ، تبر دو دم ، تبرزين ، با تبر قطع كردن يا بريدن.

Axe

تبر، تيشه ، تبر دو دم ، تبرزين ، با تبر قطع كردن يا بريدن.

Axial

محوري.

Axil

(گ.ش.) گوشه يا زاويه بين شاخه يا برگ با محوري كه از ان منشعب ميشود.

Axile

(گ.ش.) محوري ، واقع در محور.

Axillar

زيربغلي ، مربوط به زير بغل ، از بغل روينده.

Axillary

(تش.) بغلي ، زير بغلي ، (گ.ش.) واقع شده يا روييده در بغل يا گوشه.

Axiological

وابسته به ارزش ها يا علم ارزش ها، مبحث نواميس اخلا قي.

Axiology

علم ارزش يا خواص و نواميس ذاتي اجسام ، علم ارزش ها، ارزش شناسي.

Axiom

حقيقت اشكار، قضيه حقيقي ، حقيقت متعارفه ، بديهيات ، قاعده كلي ، اصل عمومي ، پند، اندرز.

Axiom

اصل ، اصل موضوعه.

Axiomatic

بديهي ، حاوي پند يا گفته هاي اخلا قي.

Axis

محور، قطب ، محور تقارن ، مهره اسه.

Axis

محور چرخ ، ميله.

Axle

محور، چرخ ، ميله ، اسه.

Axle

محور.

Axletree

ميله ميان دو چرخ.

axes

محور

Keyword

Criteria