Farsi Dictionary

Avow

نذر، پيمان ، عهد، قول ، شرط، تعيين ، عزم ، تصميم ، نذر كردن ، قسم خوردن ، وقف كردن.

Avowal

اعتراف ، اظهار اشكار، اظهار و اقرار علني.

Avowed

پذيرفته ، اعتراف شده.

Avowedly

معترفا.

Keyword

Criteria