Farsi Dictionary

Aver

از روي يقين گفتن ، بطور قطع اظهار داشتن ، اثبات كردن ، تصديق كردن ، بحق دانستن.

Average

معدل ، حد وسط، ميانه ، متوسط، درجه عادي ، ميانگين ، حد وسط (چيزيرا) پيدا كردن ، ميانه قرار دادن ، ميانگين گرفتن ، رويهمرفته ، بالغ شدن.

Average

متوسط.

Average seek time

مدت متوسط جستجو.

Averment

اظهار قطعي يا مثبت ، اظهار محض ، ادعا، بيان.

Avernus

مناطق جهنمي ، جهنم.

Averse

بيزار، مخالف ، متنفر، برخلا ف ميل.

Aversion

بيزاري ، نفرت ، مخالفت ، ناسازگاري ، مغايرت.

Avert

برگرداندن ، گردانيدن ، دفع كردن ، گذراندن ، بيزار كردن ، بيگانه كردن ، منحرف كردن.

aversive

آزارنده

Keyword

Criteria