Auto |
(.pref -auto) پيونديست بمعني' خود 'و' وابسته بخود 'و' خودكار'.(.n): خودرو، ماشين سواري. |
Auto da fe |
(fe da autos.pl) راي دادگاه (در مورد سوزاندن شخص مرتد در ملا ء عام)، اجراي راي ، اجراي حكم اعدام و مجازات شخص مرتد. |
Autobahn |
بزرگراه ، شاهراه ، اتوبان ، جاده عريض. |
Autobiographer |
نويسنده ء شرح حال خود، كسي كه تاريخچه زندگي خود را مي نويسد، خودزيستنامه نگار. |
Autobiographic |
خودزيستنامه اي ، مربوط بشرح حال خود. |
Autobiographical |
خودزيستنامه اي ، مربوط بشرح حال خود. |
Autobiography |
خودزيستنامه ، خود زندگي نامه ، نگارش شرح زندگي شخصي بوسيله ء خود او. |
Autocatalysis |
(ش.) اثر مجاورتي خود بخود جسمي در فعل و انفعال شيميايي. |
Autochthon |
بومي ، محلي. |
Autochthonous |
بومي ، محلي ، ذاتي ، تشكيل شده يا ايجاد شده در محل خود، (ز.ش.) جابجا نشده. |
Autoclave |
قابلمه (تركي)، ديگ زودپز، با ديگ زودپز پختن. |
Autocode |
خودرمز. |
Autocoder |
خود رمز كن. |
Autocracy |
حكومت مطلق ، حكومت مستقل. |
Autocrat |
حاكم مطلق ، سلطان مستبد، سلطان مطلق. |
Autocratic |
مطلق ، مستقل ، استبدادي. |
Autodidact |
شخص خود اموخته ، كسيكه پيش خود مياموزد. |
Autoecious |
(زيست شناسي) انگل يك ميزباني ، تك ميزبانه. |
Autoerotic |
مربوط به لقاح با خود (مثل بعضي از كرمها). |
Autoeroticism |
لقاح با خود، تحريك خود، احتلا م. |
Autoerotism |
لقاح با خود، تحريك خود، احتلا م. |
Autogamous |
مربوط به لقاح يا باروري گل بوسيله گرده خودش. |
Autogamy |
(ج.ش.- گ.ش.) لقاح و باروري بوسيله گرده خود گل ، خودگاني. |
Autogenesis |
(زيست شناسي) توليد مثل خودبخود، تركيب يا اميختگي سلولهاي همانند يا هم نوع باهم. |
Autogenic |
توليد شده بطور خودبخود. |
Autogenous |
توليد شده بطور خودبخود. |
Autogiro |
نوعي هواپيماي بدون بال. |
Autograph |
دستخط خود مصنف ، خط يا امضاي خود شخص ، دستخط نوشتن ، از روي دستخطي رونويسي كردن(مثل عكس)، توشيح كردن. |
Autographic |
نوشته شده با دست خود مصنف ، مربوط به ثبات خودكار. |
Autohypnosis |
هيپنوتيزم خود. |
Autoloading |
باري نيم خودكار. |
Autologous |
مشتق از خود. |
Autolysis |
هضم يا گوارش خود بخود. |
Automat |
دستگاه خودكاري كه پس از انداختن سكه اي درون ان غذا يا مشروبي را خارج ميكند. |
Automata |
ماشينها، ماشينهاي خودكار. |
Automata theory |
نظريه ماشينها. |
Automate |
بصورت خودكار دراوردن ، بطور خودكار عمل كردن ، خودكار بودن. |
Automate |
خود كار كردن. |
Automatic |
دستگاه خودكار، خودكار، مربوط به ماشينهاي خودكار، غير ارادي. |
Automatic |
خودكار. |
Automatic programming |
برنامه نويسي خودكار. |
Automatic check |
مقابله خودكار. |
Automatic coing |
برنامه نويسي خودكار. |
Automatic computer |
كامپيوتر خودكار. |
Automatic control |
كنترل خودكار. |
Automatic exchange |
رد و بدل كننده خودكار. |
Automatic pilot |
دستگاه خودكار هدايت كشتي و هواپيما. |
Automatic testing |
ازمايش خودكار. |
Automatic timer |
زمان سنج خودكار. |
Automatic typesetting |
حروف چيني خودكار. |
Automatically |
خودبخود، بطور خودكار، بطور غيرارادي. |
Automatically |
خودبخود، بصورت خودكار. |
Automaticity |
خودكاري ، خودبخودي. |
Automation |
كنترل و هدايت دستگاهي بطور خودكار، دستگاه تنظيم خودكار. |
Automation |
خودكاري. |
Automatism |
حركت خودبخود، حركت غيرارادي ، كار عادي و بدون فكر، بطور خودكار، حالت خودكاري. |
Automatization |
خودكاري ، حركت غير ارادي ، حالت خودكار. |
Automatize |
خودكار كردن ، كسي را بي اراده الت دست كردن. |
Automaton |
ادم مكانيكي ، ماشيني كه كارهاي انسان را ميكند، (مج.) ادم بي اراده ، الت دست. |
Automaton |
ماشين ، ماشين خودكار. |
Automobile |
خودرو، اتومبيل ، ماشين متحرك خودكار، ماشين خودرو، اتومبيل راندن ، اتومبيل سوار شدن. |
Automotive |
خودرو، مربوط به وسايل نقليه خودرو. |
Autonomic |
مستقل ، خودمختار، (زيست شناسي) ارادي ، عمدي ، (گ.ش.) خودبخود، (تش.) منسوب به دستگاه عصبي خودكار. |
Autonomic nervous system |
(تش.) دستگاه عصبي نباتي (سيستم سمپاتيك و پاراسمپاتيك). |
Autonomist |
طرفدار استقلا ل داخلي ، طرفدار خودمختاري. |
Autonomous |
داراي حكومت مستقل ، خودمختار، (زيست شناسي) داراي زندگي مستقل ، (گ.ش.) خودكاربطور غير ارادي ، (ر.ش.) واحد كنترل داخلي. |
Autonomous |
خودگردان. |
Autonomously |
بصورت خودگردان. |
Autonomy |
استقلا ل داخلي ، خودمختاري ، حاكميت ملي مبني براستقلا ل اقتصادي و سياسي. |
Autonomy |
خودگراني. |
Autopsy |
كالبد شكافي ، (مج.) تشريح مرده ، تشريح نسج مرده (درمقابل biopsy). |
Autosexing |
داراي صفات جنسي مغاير با نوع خود (هنگام تولد). |
Autosomal |
مربوط به كرموسوم غير جنسي ، غير جنسي. |
Autosome |
رنگينتن غير جنسي. |
Autosuggestion |
تلقين بنفس ، القاء بنفس. |
Autotelic |
هنر بخاطر هنر، داراي عزم پنهاني ، داراي قصد دروني. |
Autotomic |
متقاطع بطور خودبخود، وابسته به تقسيم خودبخود. |
Autotomize |
تقسيم خودبخود كردن ، انفصال خودبخود پيداكردن (در مورد اعضاء مختلف بدن). |
Autotomous |
متقاطع بطور خودبخود، وابسته به تقسيم خودبخود. |
Autotomy |
(زيست شناسي) تقسيم خودبخود، انفصال خودبخود دست يا پا يا عضو حيوان از بدن ، خودبري. |
Autotransformer |
خود مبدل. |
Autotroph |
خودخوار، خودخواري ، قابل تغذيه خودبخود. |
Autotype |
facsimile، سوادعين ، چاپ خودكار. |
auto detect |
تشخيص خودکار |
auto industry |
صنعت خودرو |
autographs |
امضا |
autoimmune |
خودايمني |
automated |
خودکار شده |
automating |
خودکار |