Farsi Dictionary

Attend

توجه كردن ، مواظبت كردن ، گوش كردن (به)، رسيدگي كردن ، حضور داشتن (در)، در ملا زمت كسي بودن ، همراه بودن (با)، (مج.) درپي چيزي بودن ، از دنبال امدن ، منتظرشدن ، انتظار كشيدن ، انتظار داشتن.

Attendance

توجه ، مواظبت ، رسيدگي ، تيمار، پرستاري ، خدمت ، ملا زمت ، حضور، حضار، همراهان ، ملتزمين.

Attendant

سرپرست ، همراه ، ملا زم ، مواظب ، وابسته.

Attended

با مراقب.

attend conference

حضور در کنفرانس

Attendees

شرکت کنندگان

attending

شرکت

Keyword

Criteria