Farsi Dictionary

At

بسوي ، بطرف ، به ، در، پهلوي ، نزديك ، دم ، بنابر، در نتيجه ، بر حسب ، از قرار، بقرار، سرتاسر، مشغول.

At all

بهيچ وجه ، ابدا.

At random

به تصادف.

Ataractic

داروي ارام كننده ، داروي مسكن.

Ataraxic

داروي ارام كننده ، داروي مسكن.

Atavism

نياكان گرايي ، شباهت به نياكان ، برگشت بخوي نياكان.

Atavistic

وابسته به نياكان ، شباهت به نياكان.

Ate

خورد.

Atelier

كارگاه ، كارگاه هنري ، اتليه.

Atheism

انكار وجود خدا، الحاد، كفر.

Atheist

منكر خدا، خدانشناس ، ملحد.

Atheistic

وابسته به انكار خدا.

Athena

(افسانه ء يونان) الهه ء عقل و زيبايي ، شهر اتن.

Athenaeum

مدرسه ء هنري ، انجمن ادبي ، انجمن دانش.

Atheneum

مدرسه ء هنري ، انجمن ادبي ، انجمن دانش.

Atherosclerosis

(طب) تصلب شريان.

Athirst

تشنه ، مشتاق.

Athlete

ورزشكار، پهلوان ، قهرمان ورزش.

Athlete's foot

نوعي مرض قارچي انگشتان.

Athletic

ورزشي ، پهلواني ، تنومندي ، ورزشكار.

Athleticism

ورزشكاري ، ورزش گرايي.

Athletics

علم ورزش ، ورزشكاري ، پهلواني ، زور ورزي.

Athwart

از اين سو بان سو، از طرفي بطرف ديگر، از وسط، (مج.) برخلا ف ، برضد.

Atilt

با حالت حمله (در نيزه بازي سواره)، بطور كج ، يك ور.

Atlantic ocean

اقيانوس اطلس.

Atlantis

جزيره اي كه سابقا گويند در مغرب جبل الطارق وجود داشته و در اثر زلزله بدريا فرورفته است.

Atlas

مهره ء اطلس ، (يونان باستان) قهرماني كه دنيا را روي شانه هايش نگهداشته است ، كتاب نقشه ء جهان.

Atmometer

بخارسنج.

Atmosphere

پناد، كره ء هوا، جو، واحد فشار هوا، فضاي اطراف هر جسمي (مثل فضاي الكتريكي ومغناطيسي).

Atmospheric

هوايي ، جوي.

Atole

جزيره يا جزاير مرجاني كه اطراف درياچه را مثل كمربندي احاطه كرده باشد.

Atom

هسته ، اتم ، جوهر فرد، جزء لا يتجزي ، كوچكترين ذره.

Atom

اتم ، ذره تجزيه ناپذير.

Atom bomb

(atomic bomb=) بمب اتمي.

Atomic

هسته اي ، ذره اي ، مربوط به جوهر فرد، ريز، اتمي.

Atomic

اتمي ، تجزيه ناپذير.

Atomic energy

نيروي اتمي ، تبديل جرم به نيرو در تبادلا ت اتمي يك عنصر.

Atomic theory

فرضيه ء اتمي كه تمام مواد را تركيبي از ذرات اتم ميداند، تلوري انفصال ماده.

Atomic weight

وزن اتمي يك عنصر كه بر مبناي 61 وزن اتمي اكسيژن قرار داده شده است.

Atomicity

(ش.) ظرفيت اتمي ، تعداد اتمهاي يك مولكول.

Atomics

علم تبديل جرم بنيرو، فيزيك اتمي ، مبحث اتم.

Atomism

عقيده باينكه جهان مادي از ذرات ريز ساده تشكيل شده است ، ذره گرايي.

Atomistic

مربوط به اتم ، مربوط به جزء لا يتجزي.

Atomistics

علم مربوط به شناسايي اتم و استفاده از نيروي اتمي.

Atomization

ريز سازي ، عمل تبديل جسم بذرات كوچك ، عمل بمباران اتمي.

Atomize

(مايعات) تبديل به پودر كردن ، مركب از اتم يا ذرات ريز كردن.

Atomizer

دستگاهي كه عناصري را به ذرات ريز تبديل ميكند مثل عطرپاش.

Atomy

اتم ، ذره ، كوتوله ، اسكلت انسان.

Atonal

(مو.) داراي عدم هم اهنگي و توازن ، ناموزون.

Atone

كفاره دادن ، جبران كردن ، جلب كردن ، خشم (كسي را) فرونشاندن ، جلب رضايت كردن.

Atonement

كفاره ، ديه ، جبران ، اصلا ح.

Atonic

(د.) بي تكيه ، بي صدا (در صحبت و تلفظ)، (طب) بي قوت ، سست ، ضعيف ، مربوطبسستي و بي قوتي.

Atony

سستي ، ضعف ، (د.) عدم اتكاء.

Atop

دربالا ، بالا ، بطرف بالا ، در روي ، دربالا ي.

Atrabilious

سودايي (مزاج)، سست مزاج.

Atrioventricular

(تش.) دهليزي و بطني ، مابين دهليز و بطن قلب.

Atrip

(د.ن.) لنگر از زمين برداشته ، اماده ء حركت ، مربوط به بادبان برافراشته.

Atrium

اطاق مياني خانه هاي روم قديم ، (تش.) ان قسمت از دهليز قلب كه خون سياهرگي به ان مي ريزد.

Atrocious

با شرارت بي پايان ، بيرحم ، ستمگر، سبع.

Atrocity

سبعيت ، بيرحمي ، قساوت.

Atrophic

لا غر، مربوط به كم شدن قوه ء ناميه.

Atrophy

(طب) لا غري ، ضعف بنيه ، (گ.ش.) نقصان قوه ء ناميه ، لا غركردن ، خشك شدن ، لا غر شدن.

Attach

بستن ، پيوستن ، پيوست كردن ، ضميمه كردن ، چسباندن ، نسبت دادن ، گذاشتن ، (حق.) ضبط كردن ، توقيف شدن ، دلبسته شدن.

Attach

الصاق كردن.

Attachable

قابل بهم پيوستن يا ضميمه كردن.

Attache

وابسته.

Attache case

چمدان يا جامه دان مخصوص حمل اسناد.

Attached

پيوسته ، ضميمه ، دلبسته ، علا قمند، وابسته ، مربوط، متعلق.

Attachment

وابستگي ، تعلق ، ضميمه ، دنبال ، ضبط، حكم ، دلبستگي.

Attachment

الصاق.

Attack

افند، تك ، تكش ، تاخت ، حمله كردن بر، مبادرت كردن به ،تاخت كردن ، با گفتار ونوشتجات بديگري حمله كردن ، حمله ، تاخت و تاز، يورش ، اصابت يا نزول ناخوشي.

Attain

دست يافتن ، رسيدن ، ناءل شدن ، موفق شدن ، تمام كردن ، بدست اوردن ، بانتهارسيدن ، زدن.

Attainable

ناءل شدني ، دردسترس ، بدست اوردني.

Attainder

(حق.) محروميت از حقوق مدني ، (م.م.) لكه ء بدنامي ، لكه ء ننگ ، ننگ.

Attainment

دست يابي ، نيل ، حصول ، اكتساب.

Attaint

(حق.) محكوميت قاضي يا عضو هيلت منصفه بعلت دادن راي غلط، دستكاري ، لمس ، رسيدن به ، ناءل شدن به ، محكوم كردن (قاضي يا عضو هيلت منصفه براي دادن حكم خلا ف)، مقصر دانستن ، محروم كردن ، بدنام كردن.

Attar

عطرگل سرخ ، عطرگل.

Attempt

كوشش كردن ، قصد كردن ، مبادرت كردن به ، تقلا كردن ، جستجو كردن ، كوشش ، قصد.

Attend

توجه كردن ، مواظبت كردن ، گوش كردن (به)، رسيدگي كردن ، حضور داشتن (در)، در ملا زمت كسي بودن ، همراه بودن (با)، (مج.) درپي چيزي بودن ، از دنبال امدن ، منتظرشدن ، انتظار كشيدن ، انتظار داشتن.

Attendance

توجه ، مواظبت ، رسيدگي ، تيمار، پرستاري ، خدمت ، ملا زمت ، حضور، حضار، همراهان ، ملتزمين.

Attendant

سرپرست ، همراه ، ملا زم ، مواظب ، وابسته.

Attended

با مراقب.

Attention

توجه ، رسيدگي.

Attention

توجه ، مواظبت ، دقت ، خاطر، حواس ، ادب و نزاكت ، (نظ.) خبردار، حاضرباش(باحرف بزرگ).

Attention key

كليد جلب توجه.

Attentive

مواظب ، ملتفت ، متوجه ، بادقت.

Attenuate

رقيق كردن ، نازك كردن ، لا غر كردن ، سبك كردن ، تقليل دادن ، دقيق شدن ، نازك ، رقيق.

Attenuate

ضعيف شذن.

Attenuation

ميرايي ، تضعيف.

Attenuation equalizer

برابر كننده ميرايي.

Attest

گواهي دادن (با to)، شهادت دادن ، سوگند ياد كردن ، تصديق امضاء كردن.

Attestation

گواهي ، شهادت ، تصديق امضاء ، تحليف ، سوگند.

Attic

اطاق كوچك زير شيرواني ، وابسته به شهر اتن.

Attire

اراستن ، ارايش كردن ، لباس پوشاندن ، لباس ، ارايش.

Attitude

گرايش ، حالت ، هيلت ، طرز برخورد، روش و رفتار.

Attitudinize

حالت خاصي بخود گرفتن.

Attorn

اجاره داري كردن.

Attorney

وكيل ، مدعي ، وكالت ، نمايندگي ، وكيل مدافع.

Attorney general

(s-، general attorneys.pl) مدعي العموم ، دادستان.

Attorneyship

مقام وكالت.

at ease

در سهولت

at least

حداقل

at the time

در زمان

at this point

در اين نقطه

athletes

ورزشکاران

atoll

جزيره مرجاني

atresia

آترزي

attacker

مهاجم

attained

به دست آمده

Attempted

تلاش

attend conference

حضور در کنفرانس

Attendees

شرکت کنندگان

attending

شرکت

attention deficit

کمبود توجه

attenuated

ضعيف

attitudes

نگرش

attracted

جذب

attractions

جاذبه ها

attractiveness

جذابيت

attributed

نسبت داده شده

attributes

خواص

Keyword

Criteria