Farsi Dictionary

A

حرف اول الفباي انگليسي ، حرف اضافه مثبت.

A bomb

بمب اتمي.

A la carte

(در مورد كاغذ) جداجدا سفارش داده شده.

Aardwolf

(ج.ش.) كفتار(cristata Proteles) بومي جنوب و مشرق افريقا.

Aaron

هارون برادر موسي.

Aaron's beard

(گ.ش.) گياهي از خانواده هوفاريقون بنام.mucirepyh municylac

Aaronic

هاروني ، از نسل هارون ، جزو گروه كشيشان پايين درجه مورمن (mormon).

Ab

پيشوند لا تين بمعني< دوراز >و< از >و< جدايي >و< غير >مانند ABuse و.Abaxial

Aba

عبا، پارچه عبايي ، مقياس اندازه گيري عرض جغرافيايي.

Abacinate

كوركردن.

Abaciscus

قطعه مربع كاشي معرق.

Aback

قهقرايي ، به عقب ، غافلگير، ناگهان ، منزوي ، پرت.

Abaction

[حق.] گاودزدي ، گله دزدي.

Abaculus

قطعه مربع كاشي معرق.

Abacus

چرتكه ، تخته روي سرستون [معماري]، گنجه ظرف ، لوحه مربع موزاءيك سازي.

Abacus

چرتكه.

Abaft

عقب ، پشت ، بطرف عقب.

Abalienate

[حق.] واگذاري ، منتقل كردن ، پس گرفتن.

Abandon

ترك گقتن ، واگذاركردن ، تسليم شدن ، رهاكردن ، تبعيدكردن ، واگذاري ، رهاسازي ، بي خيالي.

Abandonment

ترك ، رهاسازي ، واگذاري ، دل كندن.

Abaptiston

اره جراحي مغز.

Abaptistum

اره جراحي مغز.

Abarticulation

[تش.] بند جنبنده ، مفصل متحرك.

Abase

پست كردن ، تحقيرنمودن ، كم ارزش كردن.

Abash

شرمنده كردن ، خجالت دادن ، دست پاچه نمودن.

Abasia

[طب] عدم همكاري عضلا ت محركه.

Abassid

خلفاي عباسي.

Abat jour

پرتوافكن چراغ ، سايبان ، پنجره هوا.

Abate

فروكش كردن ، كاستن ، تخفيف دادن ، رفع نمودن ، كم شدن ، اب گرفتن از(فلز)، خيساندن (چرم)، (حق.) غصب يا تصرف عدواني ، بزورتصرف كردن ، كاهش ، تنزل ، فرونشستن.

Abatement

كاهش ، تخƒفيف ، فروكش ، جلوگيري ، غصب.

Abatis

(نظ) سد درختي.

Abator

رفع مزاحمت كننده ، غاصب حق وارث قانوني.

Abattis

(نظ) سد درختي.

Abattoir

كشتارگاه.

Abaxial

(abaxile=) (گ.ش.) دورازمحور.

Abaxile

(abaxial=) (گ.ش.) دورازمحور.

Abba

پدر، ابا.

Abbacy

قلمرو راهب ، مقام رهبانيت ، مقر راهبان دير.

Abbasid

خلفاي عباسي.

Abbatial

خانقاهي ، ديري ، راهبي ، كشيشي.

Abbe

كشيش ، راهب ، ابه ، پدر روحاني.

Abbess

رءيسه صومعه زنان تارك دنيا.

Abbey

دير، صومعه ، خانقاه ، كليسا، نام كليساي وست مينستر(Westminster).

Abbot

راهب بزرگ ، رءيس راهبان.

Abbreviate

كوتاه كردن ، مختصركردن ، خلا صه كردن.

Abbreviate

مختصر كردن.

Abbreviation

اختصار.

Abbreviation

كوتهسازي ، مخفف ، تلخيص ، اختصار.

Abc

سه حرف اول الفباي انگليسي كه نماينده حروف الفبا است ، الفبا، كتاب الفبا، پايه كار، مبدا كار.

Abdicate

واگذار كردن ، تفويض كردن ، ترك گفتن ، محروم كردن (ازارث)، كناره گيري كردن ، استعفا دادن.

Abdication

استعفا، كناره گيري.

Abdomen

شكم ، بطن.

Abdominal

شكمي ، بطني ، وريدهاي شكمي ، ماهيان بطني.

Abdomino

اين كلمه بصورت پيشوند بكار رفته و بمعني (شكم) ميباشد.

Abdominoscopy

معاينه شكم.

Abdominous

داراي شك م بزرگ ، شكم گنده.

Abduct

ربودن ، دزديدن (شخص)، دور كردن ، ادم دزديدن ، از مركز بدن دور كردن (طب).

Abduction

عمل ربودن (زن و بچه و غيره)، ربايش ، دورشدگي ، (طب) دوري از مركز بدن ، قياسي ، قياس.

Abductor

ادم دزد، ادم ربا، دور كننده ، (طب) عضله دور كننده.

Abecedarian

ابجداموز، ابجدخوان ، مبتدي ، ابتدايي.

Abecedarium

كتاب الفباء.

Abed

در بستر، در رختخواب.

Abel

(هابيل) فرزند ادم ابوالبشر كه برادرش (قابيل يا قاءن) او را بقتل رسانيد.

Abel tree

(گ.ش) درخت سپيدار كه نام لا تين ان alba populus است.

Abelmoschus

(abelmosk=) (گ.ش) حب المشك.

Abelmosk

(abelmoschus=)، (abelmusk=)، (گ.ش) حب المشك ، خطمي معطر، مشك دانه ، خطمي مخملي.

Abelmusk

(abelmoschus=)، (abelmosk=)، (گ.ش) حب المشك ، خطمي معطر، مشك دانه ، خطمي مخملي.

Abend

خاتمه غير عادي.

Abended

ختمه يافته بطور غير عادي.

Aberdeen angus

گاو بي شاخ پرواري اسكاتلندي.

Aberdevine

(ج.ش.) سهره اروپايي (spinus Carduelis).

Aberrance

انحراف ، گمراهي ، ضلا لت ، كجراهي.

Aberrant

گمراه ، منحرف ، بيراه ، نابجا، كجراه.

Aberration

كجراهي ، انحراف ، (طب) عدم انطباق كانوني.

Aberration

خبط، گمراهي ، انحراف.

Aberrometer

انحراف سنج باصره.

Abet

برانگيختن ، جرات دادن ، تربيت كردن ، تشويق (به عمل بد) كردن ، (حق.) معاونت كردن(درجرم)، تشويق ، تقويت ، ترغيب (به كار بد).

Abextra

ازخارج ، خارجي.

Abeyance

(حق.) بي تكليفي ، وقفه ، تعليق.

Abeyant

(حق.) بي تكليف ، معلق ، متوقف.

Abhor

تنفر داشتن از، بيم داشتن از، ترس داشتن از، ترساندن ، ترسيدن.

Abhorrence

تنفر، بيزاري ، انزجار، وحشت.

Abhorrent

متنفر، منزجر، بيمناك ، ناسازگار، مكروه ، زشت ، شنيع ، مغاير.

Abidance

سكني ، ايستادگي ، دوام ، ثبات قدم ، رفتار برطبق توافق.

Abide

ايستادگي كردن ، پايدارماندن ، ماندن ، ساكن شدن ، منزل كردن ، ايستادن ، منتظر شدن ، وفا كردن ، تاب اوردن.

Abiding

پايدار، پايا، ساكن ، وفا كننده ، تاب اور، تحمل كننده

Abigail

(اسم خاص مونث) نديمه ، مستخدمه.

Ability

شايستگي ، توانايي ، لياقت ، صلا حيت ، قابليت ، استطاعت.

Ability

توانايي ، استطاعت.

Abinitio

از اغاز.

Abintra

از درون.

Abio

كلمه ايست كه بصورت پيشوند بكار رفته و بمعني (بدون زندگي) و (عاري از حيات) است.

Abiogenesis

ايجاد موجود زنده از مواد بي جان ، توليد خود بخود.

Abiotrophy

(طب) تحليل و فساد عضو بدون علت مشهود.

Abirritate

(طب) بي حس كردن ، از حساسيت كاستن.

Abiston

پنبه نسوز، پنبه كوهي ، سنگ معدني داراي رشته هاي بلند (مانند امفيبل).

Abject

پست ، فرومايه ، سرافكنده ، مطرود، روي برتافتن ، خوار، پست كردن ، كوچك كردن ، تحقيركردن.

Abjuration

پيمان شكني ، عهد شكني ، سوگند شكني ، نقض عهد، ترك عقيده ، ارتداد، انكار.

Abjure

سوگند شكستن ، نقض عهد كردن ، براي هميشه ترك گفتن ، مرتد شدن ، رافضي شدن.

Ablactate

از شير گرفتن.

a clash of

برخورد

a few

چند

a formal word

يک کلمه رسمي

a formal 

رسمي

a hit

ضربه

a little bit

کمي

a little more 

کمي بيشتر

A negate

نفي

a wide range

طيف گسترده اي

abandoned

متروک

abandoning

رها کردن

abasement

خواري - کوچکي

abbreviations

اختصارات

Abducting

ربودن - دزديدن

abide by

رعايت

abilities

توانايي ها

abolished

لغو

Abolishing

حذف

Abolitionist

طرفدار الغاي برده داري

Abortion

سقط جنين

abounds

فراوان

above ground

بالاتر از زمين

abridged

خلاصه

abrogation

لغو - بطلان

Abruptly

ناگهان

abseil

فرود

abseiling

فرود

absence of necessity

عدم ضرورت

absolutely

کاملا

absorbance

جذب

absorbed

جذب

absorber

جذب کننده

abstainer

ممتنع

abstaining

پرهيز

abstinent

پرهيز غذا - پرهيز از الکل - خودداري از مواد و الکل

ABSTRACTIONS

انتزاعها

absurdist

پوچ گرا

absurdly

شدت

abundantly

فراواني

abused

مورد آزار قرار گرفته

abuses

سوءاستفاده

abuzz

مملو

academia

دانشگاه ها

academic subject

موضوع دانشگاهي

academically

تحصيلات دانشگاهي - به شيوه دانشگاهي

acceding

ملحق

accelerated

شتاب

Acceptably

قابل قبول

accidentally

به طور تصادفي

acclaimed

تحسين

acclivity

سربالايي

accolades

تمجيد - اعطا

accompanied

همراه

accompanied by

همراه با

accompanies

همراهان

accompanying

همراه

accomplishments

موفقيت

accorded

اعطا

account for

حساب

accounted

حساب

accounts

حساب

accreditation

مجوز رسمي

accreditation 

مجوز رسمي

accredited

معتبر

accrual

تعهدي

accrued

تعلق

acculturation

فرهنگ پذيري

accumulated 

انباشته

accumulates

تجمع

accumulating

جمع آوري

accurately

دقت

Accusing

متهم

acetous

استات

Achaemenid

هخامنشي

ache

درد

aches

درد

achieved

به دست آورد

achiever

انجام دهنده - موفق

Aching

درد

Achingly

با درد

acknowledgement

اذعان

Acknowledgements

تقديرنامه ها

acknowledging

اعتراف

acquainted

آشنا

acquired

به دست آورد

acquiring 

کسب

acres 

هکتار

across from the

در سراسر

Acrylic

آکريليک

acrylics

اکريليک

act out

عمل

acted 

عمل

Acting up

بازيگري

action plan

برنامه عمل

Activities

فعاليتها

Actors

بازيگران

Actuarial

آماري - حسابي

actuating

متحرک کننده - اهرم

ad-hoc

موقت

adamantly

مصرانه - مقاوم - يکدنده

Keyword

Criteria