Farsi Dictionary

Aqua

اب ، محلولي بشكل اب ، ابرو، عرق.

Aqua regia

تيزاب سلطاني.

Aqua relle

نقاشي اب و رنگي.

Aquacade

فواره ء بلند.

Aquafortis

تيزاب (غير خالص)، اسيد نيتريك ، جوهر شوره.

Aqualung

(درغواصي) دستگاه تنفس اكسيژن.

Aquamarine

زرد، كبود فام.

Aquaplane

قطعه ء چوبي كه براي اسكي ابي بكار ميرود.

Aquapura

اب مقطر، اب خالص.

Aquarium

نمايشگاه جانوران و گياهان ابزي ، شيشه بزرگي كه در ان ماهي و جانوران دريايي رانمايش ميدهند، ابزيگاه ، ابزيدان.

Aquarius

برج دلو.

Aquatic

وابسته به اب ، جانور يا گياه ابزي ، ابزي.

Aquavitae

(در كيمياگري) الكل تصفيه نشده ، هر قسم عرق تند مثل كنياك.

aquaculture

آبزي پروري

aquatics

آبزيان

Keyword

Criteria