Farsi Dictionary

Antic

غريب و عجيب ، بي تناسب ، مسخره ، وضع غريب و مضحك.

Anticatalyst

ماده اي كه موجب وقفه ء واكنش هاي حياتي موجود مي شود، پاد فروگشا.

Anticathode

(ش.) انود، قطب مثبت برق ، صفحه ء پلا تين يا تنگستن دو لوله ء اشعه ء مجهول.

Antichrist

ضد مسيح ، دجال.

Anticipant

منتظر، اميدوار، ابستن ، باردار، پيش بيني كننده.

Anticipate

پيش بيني كردن ، انتظار داشتن ، پيشدستي كردن ، جلوانداختن ، پيش گرفتن بر، سبقت جستن بر.

Anticipation

پيش بيني ، انتظار، سبقت ، وقوع قبل از موعد مقرر، پيشدستي.

Anticipative

داراي قدرت پيشگويي ، درحالت انتظار.

Anticipator

پيش بيني كننده ، منتظر.

Anticlimactic

پاداوجي ، مربوط به بيان قهقرايي ، خلا ف انتظاري.

Anticlimax

پاداوج ، بيان قهقرايي (مثل < زنم مرد، مالم را بردند و سگم هم گم شد>)، بياني كه هرچه پيش مي رود اهميتش كمتر ميشود، بيان قهقرايي نمودن.

Anticline

چين طاقي ، تاقديس.

Anticoagulant

پادبند، (طب) مانع انعقاد خون ، داروي ضد انعقاد خون.

Anticyclone

واچرخه ، گردباد هوايي.

anticipated

پيش بيني

anticipatory

مقدماتي

Keyword

Criteria