Farsi Dictionary

Anti

(.n:) (antis.pl) پاد، مخالف ، عليه ، ضد، (.pref -anth، -ant،tna- i): پيشوندهاييست بمعني< ضد >و< مخالف >و< درعوض > و< بجاي > و غيره مثل.tsirhcITNA:

Anti federalist

اشخاصي كه درسال 88-7871 مخالف اساس حكومت امريكا بودند (مخفف ان E&A است).

Anti semite

ضد يهود، مخالف اقوام سامي.

Anti semitic

ضد يهودي.

Anti semitism

مخالف با يهوديان.

Anti sepsis

(طب) جلوگيري از رشد و ازدياد ميكربها در اثر مواد ضدعفوني.

Antiaircraft

ضد هوابرد، ضد حملا ت هوايي ، اسلحه ضد هوايي.

Antibiosis

(زيست شناسي) تضاد بين دو موجود زنده كوچك كه بيش از يكي از انها در محيط باقي نميماند، تضاد بين يك ميكرب و فراورده ء ميكرب ديگر كه باعث از بين رفتن ميكرب اولي ميشود.

Antibiotic

پادزي ، مانع ايجاد لطمه بزندگي ، جلوگيري كننده از صدمه به حيات ، مربوط به انتي انتي بيوزيس ، ماده اي كه از بعضي موجودات ذره بيني بدست ميايد و باعث كشتن ميكربهاي ديگر ميشود.

Antibody

پادتن.

Antic

غريب و عجيب ، بي تناسب ، مسخره ، وضع غريب و مضحك.

Anticatalyst

ماده اي كه موجب وقفه ء واكنش هاي حياتي موجود مي شود، پاد فروگشا.

Anticathode

(ش.) انود، قطب مثبت برق ، صفحه ء پلا تين يا تنگستن دو لوله ء اشعه ء مجهول.

Antichrist

ضد مسيح ، دجال.

Anticipant

منتظر، اميدوار، ابستن ، باردار، پيش بيني كننده.

Anticipate

پيش بيني كردن ، انتظار داشتن ، پيشدستي كردن ، جلوانداختن ، پيش گرفتن بر، سبقت جستن بر.

Anticipation

پيش بيني ، انتظار، سبقت ، وقوع قبل از موعد مقرر، پيشدستي.

Anticipative

داراي قدرت پيشگويي ، درحالت انتظار.

Anticipator

پيش بيني كننده ، منتظر.

Anticlimactic

پاداوجي ، مربوط به بيان قهقرايي ، خلا ف انتظاري.

Anticlimax

پاداوج ، بيان قهقرايي (مثل < زنم مرد، مالم را بردند و سگم هم گم شد>)، بياني كه هرچه پيش مي رود اهميتش كمتر ميشود، بيان قهقرايي نمودن.

Anticline

چين طاقي ، تاقديس.

Anticoagulant

پادبند، (طب) مانع انعقاد خون ، داروي ضد انعقاد خون.

Anticyclone

واچرخه ، گردباد هوايي.

Antidotal

پادزهري ، داراي خاصيت پادزهري.

Antidote

ترياق ، پادزهر، ضد سم ، پازهر.

Antifreeze

ماده ء ضد يخ ، ضد يخ.

Antigen

پادزا، ماده اي كه در بدن ايجاد عكس العمل عليه خودش ميكند، مواد توليد كننده ء پادتن ، پادگن.

Antigone

(افسانه ء يونان)دختري كه همراه پدر نابيناي خود به اتيكا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت كرد، (مج.) نونه ء زن فداكار و با تقوا.

Antihelix

(تش.) برامدگي قسمت غضروفي خارج گوش.

Antihistamine

(طب) موادي كه براي درمان حساسيت بكار رفته و باعث خنثي كردن اثر هيستامين دربافت ها مي شوند.

Antiknock

روغن موتور، ضد ضربه.

Antilogarithm

(ر.) متمم لگاريتم ، جيب وظل ، متمم جيب.

Antimacassar

رويه ء صندلي ، روكش مبل و صندلي.

Antimagnetic

ضد مغناطيسي.

Antimalarial

داروي مربوط بدرمان مالا ريا، داروي ضد مالا ريا.

Antimatter

پادماده ، جسمي كه حاوي ماده ء ضد خود نيز باشد مثل ضدالكترون بجاي الكترون.

Antimicrobial

ضدميكربي.

Antimissile missile

موشك ضد موشك ، پاد پرتابه.

Antimony

سنگ سرمه ، توتياي معدني ، انتيمون.

Antineuritic

(طب) برضد اماس عصب ، مخاف اماس عصبي.

Antinomian

مخالفين اصول اخلا قي فرقه اي از مسيحيان كه مخالف مراعات اصول اخلا قي بودند و اعتقادداشتند كه خداوند در همه حال نسبت به مسيحيان لطف دارد.

Antinomy

تناقض دو قانون يا دو اصل ، اظهار مخالف.

Antiparalytic

(طب) ضد فلج ، داروي ضد فلج ، فلج بر.

Antipasto

غذاي اشتهااور، مشتهي.

Antipathetic

فاقد تمايل.

Antipathy

احساس مخالف ، ناسازگاري ، انزجار.

Antiperiodic

(طب) جلوگيري كننده از نوبت و دوره ء امراض.

Antiphon

سرودي كه بوسيله سرايندگان كليسا در جواب دسته ء ديگر خوانده ميشود، سرود برگردان.

Antiphony

انعكاس يا جواب سرود و موسيقي ، تهليل خواني ، سرود تهليلي ، جواب.

Antipodal

مربوط به ساكنين ينگي دنيا، واقع در طرف مقابل زمين ، مستقيما، مخالف ، متقاطر.

Antipode

(antipodes.pl) نقطه ء مقابل يا متقاطر.

Antiquarian

باستاني ، وابسته بقديم ، عتيقه شناس.

Antiquated

كهنه ، منسوخ ، متروك ، قديمي.

Antique

كهنه ، عتيقه ، باستاني.

Antiquity

عهد عتيق ، روزگار باستان ، قدمت.

Antiseptic

دواي ضد عفوني ، گندزدا، ضدعفوني ، تميز و پاكيزه ، مشخص ، پلشت بر، جداگانه ، پادگند.

Antiserum

سرم حاوي پادتن.

Antislavery

مخالف بردگي.

Antisocial

مخالف اصول اجتماعي ، مخالف اجتماع ، مخل اجتماع ، دشمن جامعه.

Antispasmodic

(طب) ضد انقباض و تشنج ، ضد اختلا ج.

Antistrophe

(در تراژدي هاي يوناني) حركت از چپ براست نمايشگران هنگام اواز دسته جمعي ، صنعت تجنيس.

Antisubmarine

ضد زيردريايي ، مخرب زيردريايي.

Antitank

ضد تانك.

Antithesis

(antitheses.pl) پادگذاره ، ضد و نقيض ، تضاد، تناقض.

Antithetic

پادگذاره اي ، داراي ضد و نقيض ، متضاد.

Antithetical

پادگذاره اي ، داراي ضد و نقيض ، متضاد.

Antithyroid

ماده متعادل كننده ء غدد درقي ، ضد غده ء درقي.

Antitoxic

ضدسم ، ضدزهر.

Antitoxin

ماده ء ضدسم ، ضد زهرابه ، دفع سم.

Antitrust

مخالف تشكيل (تراست) يا اتحاديه هاي بزرگ صنايع.

Antitussive

ضد سرفه ، ارام كننده ء سرفه.

Antitype

پادگونه ، نمونه يا مصداق چيزي ، نوع متقابل.

Antivenin

ماده ء ضدسم.

Antivitamin

ماده ء ضدويتامين ، ماده اي كه ويتامين ها را خنثي ميكند

anti retraction

ضد انقباض

anti static

ضد استاتيک

anti-aging

ضد پيري

anti-discrimination

ضد تبعيض

anti-social

ضد اجتماعي

anti-static

ضد استاتيک

anticipated

پيش بيني

anticipatory

مقدماتي

antidepressant

ضد افسردگي

antiemetic

ضد تهوع و استفراغ

antinomies

تناقضات

antioxidant

آنتي اکسيدان

antioxidants

آنتي اکسيدان ها

antiperspirant

ضد عرق

antiques

عتيقه جات

Keyword

Criteria