Farsi Dictionary

Alternate

يك درميان ، متناوب ، (هن.) متبادل ، عوض و بدل.

Alternate

متناوب كردن ، بنوبت انجام دادن ، يك درميان امدن ، متناوب.

Alternate

متناوب بودن ، متناوب كردن.

Alternate routing

گزينش مسير ديگر.

Alternately

همچنين

Keyword

Criteria