Altern |
يك درميان ، متناوب ، متبادل. |
Alternate |
يك درميان ، متناوب ، (هن.) متبادل ، عوض و بدل. |
Alternate |
متناوب كردن ، بنوبت انجام دادن ، يك درميان امدن ، متناوب. |
Alternate |
متناوب بودن ، متناوب كردن. |
Alternate routing |
گزينش مسير ديگر. |
Alternating |
متناوب ، تناوبي. |
Alternation |
تناوب ، يك درمياني. |
Alternation |
تناوب ، نوبت ، يك درمياني. |
Alternative |
شق ، شق ديگر، پيشنهاد متناوب ، چاره. |
Alternative |
متناوب ، تناوبي ، ديگر. |
Alternative current |
جريان متناوب. |
Alternatively |
متناوبا، بنوبت. |
Alternator |
متناوب ساز. |
Alternator |
تناوبگر، (برق) دستگاه توليد برق متناوب ، الترناتور. |
Alternately |
همچنين |
alternating break |
استحراحت متناوب |
alternatives |
جايگزين |