Farsi Dictionary

Alter

تغييردادن ، عوض كردن ، اصلا ح كردن ، تغيير يافتن ، جرح و تعديل كردن ، دگرگون كردن.

Alter

دگرگون كردن ، دگرگون شدن.

Alter ego

يار، رفيق شفيق ، خود، ديگر خود.

Alterability

قابليت تغيير.

Alterable

قابل تغيير، دگرش پذير.

Alterably

بطور تغيير پذير.

Alterant

تغيير دادني ، تبديلي ، تغيير دهنده.

Alteration

تغيير، تبديل ، دگرش ، دگرگوني.

Alteration

دگرگوني.

Alteration switch

گزينه دگرگوني.

Altercate

ستيزه كردن ، مشاجره كردن.

Altercation

ستيزه ، مجادله.

Altern

يك درميان ، متناوب ، متبادل.

Alternate

يك درميان ، متناوب ، (هن.) متبادل ، عوض و بدل.

Alternate

متناوب كردن ، بنوبت انجام دادن ، يك درميان امدن ، متناوب.

Alternate

متناوب بودن ، متناوب كردن.

Alternate routing

گزينش مسير ديگر.

Alternating

متناوب ، تناوبي.

Alternation

تناوب ، يك درمياني.

Alternation

تناوب ، نوبت ، يك درمياني.

Alternative

شق ، شق ديگر، پيشنهاد متناوب ، چاره.

Alternative

متناوب ، تناوبي ، ديگر.

Alternative current

جريان متناوب.

Alternatively

متناوبا، بنوبت.

Alternator

متناوب ساز.

Alternator

تناوبگر، (برق) دستگاه توليد برق متناوب ، الترناتور.

altered

تغيير

altering

تغيير

alterity

مغايرت

Alternately

همچنين

alternating break

استحراحت متناوب

alternatives

جايگزين

Keyword

Criteria